امروز را به ملاقات هاي عمومي اختصاص داده بودم.براستي وقتي با دوستان معلول ويا خانواده هاي آنان برخورد مي کني و از ديدگاهها و نظرات آنها با صميميتي که دارند آگاه مي شوي بسياري از مشکلات و دردسرهاي بيخودي که در امور روزمره با آن درگير هستي از يادت مي رود.هميشه از خداوند خواسته ام شرايطي را فراهم نمايد تا روزيکه امکان فعاليت مثبت و کارا در بهزيستي دارم بتوانم به کار ادامه دهم و اين را بيشتر بخاطر حس خوبي که از کار با معلولان و براي آنها در انسان ايجاد مي شود مي خواهم.واگر شرايطي فراهم شد که وجودم و کارم و ثمري براي جامعه و بويژه پيشبرد امور نداشت وضعيتي داشته باشم که بتوانم بسادگي و بدون دغدغه آن را کنار بگذارم ودر حب برخي موضوعات گرفتار نشوم. امروز ملاقات خوبي با تني چند از خانواده هائي که فرزندان مبتلا به فلج مغزي دارند داشتم که بسيار خوب بود سعي کردم تشويقشان کنم انجمني راه بياندازند و امور را به صورت فعاليتي غيردولتي پيگيري نمايند. خانواده هاي افراد داراي معلوليت براي من بسيار عزيزند هرچند نتوانسته ام آنگونه که بايد مسائلشان را رفع کنم ولي احساس مي کنم در طول اين چند سال تلاش من و همکاران اين بود تا نگرش کارکنان بهزيستي و جامعه را به نقش بسيار مهم و حياتي خانواده در برنامه هاي توانبخشي و حضور معلولان در جامعه معطوف کنيم که خانواده هائي که امروز ديدم همين نظر را داشتند.آرزومندم روزي را شاهد باشم که معلولان جامعه ماهم از حقوقي که دارند آگاه شوند و جامعه هم حاضر به پرداخت آن باشد..........

0 Comments:

Post a Comment

<< Home