تفاوت

روزنامه همشهری هرروز داستان بسيار کوتاهی را در صفحه آخر خود چاپ می کند . امروز داستانش را که در مورد " معلوليت " بود خيلی پسنديدم. نظز شما چيست؟...

معلم وقتي بچه ها علي را به خاطر پاي لنگش مسخره مي كردند، آنها را ديد. همه فهميدند كه او عصباني شده است، پس سرشان را پايين انداختند و ساكت شدند. معلم چند لحظه اي آنها را نگاه كرد و سكوت سنگين كلاس را اينگونه شكست: اگر كسي به راه رفتن ما نگاه كند متوجه مي شود كه همه تقريباً مثل هم راه مي رويم، فقط علي است كه با ما فرق دارد... او فرق دارد چون خدا خيلي دوستش دارد و مي خواهد وقتي از آسمان به آدم هاي روي زمين نگاه مي كند علي را زودتر پيدا كند.
زنگ تفريح كه شد، بچه ها سعي مي كردند در حياط مدرسه نزديك علي راه بروند.
مهين دهقان پور

0 Comments:

Post a Comment

<< Home