ديشب ساعت از 9 گذشته بود كه دكتر كاظمي خبر داد دكتر چولائي همكار عزيزمان دچار سكته قلبي شده و درگذشته است. ماتم زد ‏؛ رضا ؛ مگر ممكن است من تا حدود ساعت 1/5 با او بودم. به سمت بيمارستان اميرالمومنين حركت كردم. كار تمام شده بود وقتي رسيدم.به منزل او رفتيم . غوغائي برپا بود مادر پيرش كه دوسال پيش يكي ديگر از پسرانش مهندس ...را از دست داده بود ؛ همو كه فرزندانش را با بي همسري بزرگ كرده و هركدام براي جامعه متشا خيرات و بركات بوده اند ؛ بار ديگر قرياد مي زد.بچه هاي رضا بي تابي مي كردند.واقعا چگونه مي توان پذيرفت كه ر ضا رفته است. آخر او تاره برگشته بود. مي خواستيم بار ديگر از شيوائي قلمش سود ببريم.مي خواستيم از اشعارش بهره ببريم.پاي كلام شيرينش بنشينيم.از علمش همه برخوردار شويم.براستي رضا رفته است؟ صبح همه دوستاني كه امكان دريافت خبر راداشتند به بهشت زهرا آمده بودند تا اورا براي آخين بار ببينند. ديروز از من و دكتر رضازاده مرتب مي خواست در موسسه باشيم و گپ بزنيم ؛دكتر رضازاده گفت شنبه هم هست ؛ گفت نه بنشين مي خواهم ببينمت. راستي چرا قدر همديگر را نمي دانيم.مگر چند نفر مثل عبدالرضا هستند كه همه زندگيشان وقف كمك به ديگران است وآنقدر در اين راه پافشاري مي كننذ كه گاه جان خود مي بازند. يك نفر را نمي يابيد از او كينه اي داشته باشد. رضا رابراي خاكسپاري به اهواز بردند.من هم انشاالله فردا صبح مي روم . فقدان دكتر عبدالرضا چولائي عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي علوم پزشكي ايران را كه ضايعه اي بزرگ براي جامعه علمي و توانبخشي كشور است به همه دوستان و همكاران عزيز تسليت مي گويم.براي همسر فداكار ؛ مادر بزرگوار و فرزندان برومندش آرزوي صبر و اجر در اين مصيبت دارم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home