سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما مي رود ارادت اوست
نظير دوست نديدم اگر چه مه و مهر / نهادم آينه ها در مقابل رخ دوست
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد / که چون شکنج ورق هاي غنچه تو بر توست
نه من سبو کش اين دير رند سوزم و بس / بسا سرا که در اين کارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدي زلف عنبر افشان را / که باد غاليه سا گشت و خاک عنبر بوست
نثار روي توهر برگ گل که در چمن است / فداي قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
زبان ناطقه در وصف شوق نالانست / چه جاي کلک بريده زبان بيهده گوست
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم يافت / چرا که حال نکو در قفاي فال نکوست
نه اين زمان دل حافظ در آتش هوست / که داغ دار ازل همچو لاله خودروست
0 Comments:
Post a Comment
<< Home