دوستی در قسمت اظهار نظر ها در آخرين يادداشتی که نوشته بودم پرسيده اند چرا روز پنج شنبه چيزی ننوشته ام؟ راستش را بخواهيد همانگونه که فبلا" هم گفته بودم آنروزی که در سال گذشته نوشتن اين يادداشت ها را آغاز کردم اصلا تصور نمی کردم که بتوانم آنرا ادامه دهم - بويژه آنروزها که مسئوليت اجرائی هم داشتم- اما به هر طريق با توفيق الهی اين کار تا امروز ادامه يافته است و هميشه سعی بر آن داشته ام که اگر می نويسم حتما آنگونه باشد که مفيد و لازم باشد وتلاش کرده ام تا صرفا" برای اينکه چيزی نوشته باشم يا به تعبيری برای خالی نبودن عريضه ننويسم. بنابراين ديشب همانند بعضی شب های قبل چيزی برای نوشتن نداشتم وخب ننوشتم. همين جا نکته ای به نظرم رسيد که بدنيست از جمله آخری که نوشتم کمک بگيرم تا آنرا بيان کنم. براستی چه ميزان قادر هستيم بر زبان ، عمل ، غضب وخشم ، حضور و ... خود مسلط باشيم؟ آيا قادريم اگر چيزی از ما نپرسيده اند ، چيزی برزبان نرانيم؟ آيا می توانيم در جائی که محل سخن گفتن نيست برخود مسلط باشيم و چيزی نگوئيم؟ آيا قادريم درمقابل درخواست های ناروا مقاومت کنيم؟ آيا در جائی که محل حضور ما نيست ، می توانيم حاضر نشويم؟ آيا می توانيم لباسی که اندازه ما دوخته نشده است ، نپوشيم؟ آيا قادريم از منافع مادی در مقابل عدم توانائی خودمان در برخی امور چشم بپوشيم؟ آيا می توانيم بگوئيم ، نمی دانم ، نمی توانم ، در حد من نيست و نمی پذيرم؟ فکر می کنيد اگر می توانستيم اينگونه باشيم آيا امروز ايران وايرانی در چنين جايگاهی قرار داشت؟ به تصور من ، اين نکات همگی نقاطی کليدی در جريان پيشرفت فرهنگی، سياسی و اجتماعی يک ملت است، چه برای ساختن کشور بايد اينگونه بود که فرمود: " تا خود را نسازيد ، ديگران را نمی توانيد بسازيد و تا ديگران ساخته نشوند کشور ساخته نخواهد شد" ....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home