مواظب پاره آجر باشيد

مطلبی در مجله موفقيت شماره 62 ديدم که بدم نيامد آنرا در اينجا بدون هيچگونه تفسيری قرار دهم . ببينيد :
روزی مردی ثروتمند در اتومبيل جديد وگران قيمت خود با سرعت از خيابان کم رفت وآمدی می گذشت . ناگهان از بين دو اتومبيل پارک شده در کنار خيابان پسربچه ای پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبيل او برخورد کرد.مرد پايش را روی ترمز گذاشت و سريع از اتومبيل پياده شد وديد که اتومبيل او صدمه زيادی ديده است.به طرف پسرک رفت واورا سرزنش کرد. پسرک گريان با تلاش فراروان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو ، جائی که برادرفلجش از روی صندلی چرخدارش به زمين افتاده بود بود جلب کند.پسرک گفت : " اينجا خيابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند.برادربزرگم ازروی صندلی چرخدارش به زمين افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم .برای اينکه شما رامتوقف کنم ناچارشدم ازاین پاره آجر استفاده کنم." مرد بسيار متاثر شد و از پسرک عذرخواهی کرد.برادر پسرک را بلند کرد وروی صندلی نشاند وسوار اتومبيل گرانقيمتش شد وبه آرامی به راهش ادامه داد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنيد که ديگران مجبورشوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند.
خدا درروح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداريم گوش کنيم ، او مجبور می شود که پاره آجری را به سمت ما پرتاب کند. اين انتخاب خودمان است که گوش کنيم يا نه؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home