امشب که آن مقاله مربوط به خط فقر و معلولين را در همشهری يادآوری کردم در جستجوئی که داشتم به مقاله ديگری در همشهری برخوردم تحت عنوان" من بدنيا آمده ام در: برهوت عاطفه و اطلاعات " که زمانی بچاپ رسيده است که من در کره جنوبی بودم و متاسفانه نتوانستم آنرا بخوانم. داستان خانواده ای است که در يک زايمان صاحب 4 فرزند شده اند و يکی از آنان نابيناست. بنام مينا .
پدر آنطور که گفته است بسيار دنبال اطلاعات و آگاهي در زمينه مسايل نابينايان گشته است ولي کمتر يافته است حتي دوستان بهزيستي هم برخورد خوبي نداشته اند و همينطور جاهاي ديگر. آن زمان تاکيد زيادي روي آموزش خانواده ها داشتم ولي بهردليل کمتر موفق شدم و اين شايد يکي از دلايل شرمندگي امروز من است در مقابل اين خانواده ها ، که اميدوارم عذر خواهي من را بپذيرند. اين مقاله و مقاله فقر ، هردو تلنگري محکم است بر دست اندر کاران - نه در بهزيستي بلکه در همه سازمان ها و نهادها - که بايد کمي بيشتر به مسائل معلولين اهميت داد. و اين داستاني است که پاياني ندارد تا بشر هست معلوليت هم با او خواهد بود هرچند روش هاي پيشگيري جديدتر و مناسبتر از راه خواهند رسيد ولي تا زماني که به يک جامعه بودن معلوليت برسيم راه طولاني است.....
0 Comments:
Post a Comment
<< Home