در مورد بی انگيزه بودن دانشجويا ن پيش از اين صحبت کرده ام.البته اين پديده را در بسياری از افراد جامعه می توان سراغ گرفت، به نظرم تفاوتی هم در سن ، تحصيلات ، شغل و موقعيت اجتماعی هم ندارد.مقاله کوتاهی در همشهری روز سه شنبه ديدم تحت عنوان " آبلومويسم ايراني " که در آن به نوعی به همين موضوع پرداخته بود. " آبلوموف، شخصيتي است تاريخي و اجتماعي اثر گينجاروف روسي كه در قرن نوزدهم وارد ادبيات دنيا شد. آبلومويسم، اصطلاحي جدانشدني از آبلوموف بود. آبلوموف، مردي است جوان، نيرومند با نيروهاي بسيار زياد فكري و جسمي و روحي و از همه مهم تر، قلبي سرشار از پاكي ها و زيبايي ها كه نيرنگ و خدعه را نمي توان در آن جست؛ اما هيچ گاه برنامه ها و طرح هاي ذهني آبلوموف به عمل نمي رسد، او نقشه هايش را از رختخواب اتاق خويش طراحي مي كند، ولي حركت نمي كند. او مسئوليت ناپذيري مسئوليت ناشناس است. او آزادي را دوست دارد، اما نه آزادي عادلانه، بلكه آزادي توهمانه را. وقتي از او مي پرسند: اي ايلياي عزيز، تو خوبي، پاكي. چرا نمي تواني مثل ديگران خوبي كني و به آرزوهايت برسي؟ مي گويد: من دچار آبلومويسم هستم. " توصيه می کنم مطلب را بخوانيد ، شايد شما هم با نويسنده مطلب هم عقيده شويد که نوعی " آبلومويسم ايراني " وجود دارد....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home