آقای دشتی

دیشب که از مراسم سالگرد گروه باور بازگشتم در ذهنم بود تا در مورد این گروه مطلبی بنویسم که بدلایلی مقدور نشد. درانتهای شب که سری به اینترنت زدم ایمیلی از دوست خوبمان آقای دشتی که معرف حضور هستند داشتم که با مراجعه به وبلاگشان دیدم که مطلبی را در مورد " توقف " نوشته اند. می خواهم درمورد " باوری ها" بنویسم آما آنچه آقای دشتی نوشته اند هم مهم است . پس اشاره ای به این موضوع داشته باشم و انشاالله فردا در مورد گروه باور بنویسم...وبلاگ آقای دشتی را در اینجا می توانید ببینید. دشتی از دلسوختگان حوزه ناتوانی و توانبخشی است که خود مستقیما با موضوع مرتبط است. سالهای نسبتا زیادی است که ایشان را می شناسم. از فعالان حوزه است ولی بیشتر به کارمی اندیشد تا طرح خود... به هر صورت از عناصر ارزنده است که باید دوستان جامعه معلولان قدرش را بدانند. در یادداشت توقف اشاره به این داشتم که تاخیرم در نوشتن، دوستانی را هم به فکر انداخت که تذکر بدهند که ازجمله به آقای دشتی اشاره کردم. گویا ایشان تصور کرده اند من از تذکر ایشان گلایه کرده ام. نه دوست خوبم ، چنین نبوده و نیست. من هرگز گلایه نکردم و حتی اگر نقد کنید خوشحالتر می شوم تا گونه های دیگر . نکاتی هم که در مطلب وبلاگتان نوشتید : " آقاي دكتر كمالي عزيز!سلام توقف شما، من را به شدت تكان داد.گفتم نكند چيزي نوشته ام كه دكتر را ناراحت كرده باشم. متن شما و پيام خودم را چندين بار خواندم. ديدم هر دوي ما حق داريم. آقاي دشتي حق دارد با كسي درد دل كند . دكتر كمالي هم حق دارد كه اگر مجالي نبود چيزي ننويسيد يا سكوت كند. " ... همه را قبول دارم و امیدوارم که حرکتی را که در این وبلاگ ها ادامه می دهیم در جهت تحقق آرزوهایمان باشد. جامعه ای که در آن همه درکنار هم و با برخورداری از حق شهروندی زنگی کنند.آقای دشتی در ادامه یادداشت خود تصویری از مصاحبه من در سال 76 با آقای عبداللهی مسئول وقت صفحه با معلولین روزنامه اطلاعات را آورده اند که خب یاد آن روزها را برایم زنده کرد...

2 Comments:

At 12:04 PM, Anonymous Anonymous said...

نميدانم چرا كامنت ها ديده نميشوند ؟ نميدانم مشكل از كجاست . پايدار باشيد . ايرواني

 

At 11:14 PM, Anonymous Anonymous said...

به نام خدا
سلام
دكتر كمالي عزيز
از ابراز محبتتان ممنونم. با جمعيت باور در نمايش!!!! شهرياران آشنا شدم
قرار بود با ما تماس داشته باشند و اگر شد با آنها همكاري كنيم.
اما نميدانم تماس گرفتند يا نه؟
با اينكه به شدت سرما خورده ام و با تب و آنفولانزا دست و پنجه نرم مي كنم و فردا استعلاجي دارم سعي مي كنم سه شنبه در جلسه حقوق معلولين شما را زيارت كنم.
خيلي دلم مي خواهد يك مطب در شمعداني ب
ذارم اما بيماري اجازه نمي دهد

 

Post a Comment

<< Home