نامه پیرزنی به خدا: بسیار خواندنی

این داستان را شاید بارها خوانده باشید، اما برخی مطالب به خواند چندین باره آن می ارزد و این داستان هم به نظرم یکی از آنهاست . متنی ساده که در عین حال بسیار پر معناست وهرکس در هر بار خواندن می تواند بقدر کفایت خویش برداشت کند . بخوانید، البته آن را از یک وبلاگ - از همه رنگ خاطراتچی - نقل میکنم :
در اداره ی پست مثل تمامی روزها نامه ها دسته بندی می شدند تا هر کدام به مقصد خود برسند .یکی از این کارمندها که مشغول کار خود بود ونامه ها را اماده می کرد و در جای خود می گذاشت ناگهان به نامه برخورد که روی ان نوشته شده بود نامه ای به خدا. آن را باز کرد در نامه چنین نوشته شده:
خدای عزیزم من پیر زنی هستم 84 ساله و با حقوق ناچیز باز نشستگی که فقط 100 دلار است زندگی خود را سپری می کنم. امروز جوانی پول من را که درکیفی بود از من دزدید من هم دراین شب عید دوستانم را به مهمانی دعوت کرده ام و پولی ندارم تا از انها پذیرایی کنم کسی را هم ندارم تا از او پولی قرض بگیرم حال ای خدا من نمیدانم چه کنم مرا کمک کن
کارمند اداره ی پست که این نامه را خوانده بود همکاران خود را صدا زد و ماجرا را برای انها تعریف کرد. کارکنان هم بعد از شنیدن این داستان جیبهای خود گشتند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتد در اخر96 دلار روی هم جمع شد ان را در پاکتی گذاشتند و به پیره زن فرستادند . بعد از چند روز دوباره نامه ای به اداره پست امد که روی ان نوشته شده بود: نامه ای به خدا کارمندان دور هم جمع شدند تا ان را بخوانند نامه را باز کردند .پیر زن چنین نوشته بود :
خداوندا از تو متشکرم مهمانهای من امدند و من برای آنها شامی عالی پختم البته از ان پول 4 دلارش کم بود که من اطمینان دارم ان را کارمندان اداره ی پست برداشته اند

1 Comments:

At 4:02 PM, Anonymous Anonymous said...

با سلام
چند روز بعد از درگذشت برادرم وقتی روی شبکه اینترنت نام او را جستجو کردم با یادداشتی روبرو شدم با عنوان دیدار ماند به قیامت . آن روزها مجال تشکر نبود . امروز بار دیگر نامش را جستجو کردم باز همام عنوان را دیدم . این بار مجال و فرصت هست .
به امید دیدار شما در وبلاگ من که متعلق به اوست
ارادتمند
یاسر کاظمی آشتیانی

 

Post a Comment

<< Home