اولين پزشک ناشنوای ايران

روزنامه جام جم امروز در صفحه 5 خود گزارشی دارد درمورد خانم دکتر جنتی اولين پزشک ناشنوای ايران . کمی باور کردنش سخت است ولی برای من که از همان سالهای ابتدای قبولی دردانشگاه و مشکلات فراوان یرا که ايشان داشته اند و درجريان هستم که بالاخره از آنها سربلند بيرون آمده است ، خيلی مشکل نخواهد بود . اميدوارم بتوانم متن مصاحبه را از سايت جام جم یگيرم و برای دسترسی دوستان در پايگاه قرار دهم . فعلا اگر روزنامه دستا نرسيد مطالعه کنيد و بديهی است که زبان به تحسين خواهيد گشود....

و دوباره مهرانه قائمی


مدتی است که خيلی از دوستان برای کمک به مهرانه قائمی که نيازمند تعويض ريه های خود است ، زحمت می کشند . اميدوارم هرچه زودتر امکان اعزام او به خارج از کشور فراهم شود و با سلامتی به ميهن بازگردد . از آنجائيکه برخی نياز به ديدن مدارک و عکس های مهرانه داشتند من هم سعی کردم که آنها رادريک صفحه که براحتی برای همه قابل دريافت باشد قراردهم که اکنون آماده است وآنرامی توانيد در اين صفحه ببينيد...

روز جهانی ناشنوايان

ششم مهرماه بعنوان روز جهانی ناشنوايان تعيين شده است. روزی که اميد می رود تا افراد جامعه نسبت به مسائل آنان توجه بيشتری داشته باشند وايشان را همچون ديگر اعضای جامعه به حساب آورند. متاسفانه وجود نگرش های منفی مانع از حضور ناشنوايان در جوامع شده و شايد بزرگترين مشکل آنان انزوا و گوشه گيری باشد چه بخاطر مشکلات ارتباطی اغلب از حضور در بين مردم خودداری می کنند. هرچند قدم های موثری در اين زمينه برداشته شده تا اين فاصله جبران شود ولی عمق و بعد فاصله آنقدر زياد است که زمانی طولانی لازم است تا اصلاح صورت پذيرد. در مورد برخی مسائل ناشنوايان مطلبی نوشته ام که تصور می کنم هفته آينده در صفحه معلولين بچاپ برسدو در همان زما ن آنرا برای مطالعه در سايت قرار خواهم داد. به سهم خودم اين روز را به همه عزيزان کم شنوا و ناشنوا و خانواده های محترمشان تبريک می گويم....

تغييرات در صفحه سايـت شخصی

امروز فرصتی شد تا تغييراتی را در صفحه اول سايت شخصی خودم انجام دهم. برای من که خيلی از زبان HTML نمی دان و شاگردی کوچک هستم ، تصور می کنم بد نيست. اميدوارم با راهنمائی و کمک دوستان به سوی بهتر نمودن آن گام بردارم.....

آغاز سال تحصيلی

ديروز از اول صبح احساس ديگه ای داشتم. هوا هم به اين حس کمک می کرد تا بوی روزهای خوب پائيز رو يک بار ديگه استشمام کنم .شروع سال تحصيلی معمولا برای آدم حال وهوای ديگه ای داره و خاطرات خوبی رو هم معمولا بدنبال داره .اميدوارم که اين حس برای همه باشه. میدونيد که حتی بچه هائی هم که از درس و مدرسه فراری هستند ولی باز مهرماه و شروع کلاسها رودوست دارن . خب اين هم از اون حرفهائی بود که ممکنه بعضی ها باور نکنن ولی من باور دارم . ديروز کلاسهای دانشکده هم شروع شدن و چهره اون هائی که تازه امسال وارد دانشگاه شدن ديدنی بود ياد خودم افتادم ، يعنی من هم این شکلی شده بودم؟...............

عيد مبعث مبارک باد

" انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق "
فرارسيدن عيد مبعث را به حضور همه دوستان تبريک و تهنيت عرض می کنم. اميدوارم با عمل به سيره پيامبر بزرگ خدا در زندگی آنگونه باشيم که مصداقی هر چند کوچک برای تحقق حديث بالا قرارگيريم.....

صفحه با معلولين روزنامه اطلاعات

صفحه با معلولين روزنامه اطلاعات امروز به سه موضوع مهم پرداخته است. اول نامه است در مورد مهرانه که سرکاز خانم حسينی آنرا برای رياست محترم جمهوری نوشته اند و تقاضای کمک برای او کردهاند . مطلب ايشان را در وبلاگ خوبشان به نام " روز + نامه " هم می توانيد بخوانيد...مطلب دوم هم از وبلاگ " مادر يک روشندل " انتخاب شده است که به روز جشن پايان مهد کودک فرزند ايشان اختصاص دارد و بسيار هم زيبا نوشته شده است...مطلب آخر هم گزارشی از سازمان ملل متحد است د رمورد " اينکه زنان معلول تنها به 20 در صد از خدمات توانبخشی دسترسی دارند....

دانشگاه استانفورد

دوستی برايم ايميلی را ارسال کرده بود که حاوی داستان بسيار زيبائی از نحوه ايجاد داشنگاه استانفورد بود. حيفم آمد آنرا در اينجا قرار ندهم ، به دلايل زياد که بعد از خواندن آن خودتان دلايل را حدس بزنيد و اما قصه آن دانشگاه :
با نام او

خانمي با لباس كتان راه راه وشوهرش با كت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فورا متوجه شد اين زوج روستايي هيچ كاري در هاروارد ندارند و احتمالا شايسته حضور در كمبريج هم نيستند.

مرد به آرامي گفت : « مايل هستيم رييس راببينيم .» منشي با بي حوصلگي گفت :« ايشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهيم شد. »

منشي ساعت ها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود كه بالاخره دلسرد شوند و پي كارشان بروند.

اما اين طور نشد. منشي به تنگ آمد و سرانجام تصميم گرفت مزاحم رييس شود ، هرچند كه اين كار نامطبوعي بود كه همواره از آن اكراه داشت. وي به رييس گفت :« شايد اگرچند دقيقه اي آنان را ببينيد، بروند.»

رييس با اوقات تلخي آهي كشيد و سرتكان داد. معلوم بود شخصي با اهميت او وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اينكه لباسي كتان و راه راه وكت وشلواري خانه دوز دفترش را به هم بريزد،خوشش نمي آمد. رييس با قيافه اي عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوي آن دو رفت.
خانم به او گفت : « ما پسري داشتيم كه يك سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اماحدود يك سال پيش در حادثه اي كشته شد. شوهرم و من دوست داريم ؛ بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا كنيم. » رييس تحت تاثير قرار نگرفته بود ... ا و يكه خورده بود. با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هركسي كه به هاروارد مي آيد و مي ميرد ، بنايي برپا كنيم. اگر اين كار را بكنيم ، اينجا مثل قبرستان مي شود .»
خانم به سرعت توضيح داد :« آه ، نه. نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فكر كرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم .» رييس لباس كتان راه راه و كت و شلوار خانه دوز آن دو را برانداز كرد و گفت : « يك ساختمان ! مي دانيد هزينه ي يك ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت ونيم ميليون دلار است.»
خانم يك لحظه سكوت كرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست ازشرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش كرد و آرام گفت : « آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم ؟» شوهرش سر تكان داد. قيافه رييس دستخوش سر درگمي و حيرت بود. آقا و خانم" ليلاند استفورد" بلند شدند و راهي پالوآلتو در ايالت كاليفرنيا شدند ، يعني جايي كه دانشگاهي ساختند كه نام آنها را برخود دارد: دانشگاه استنفورد ، يادبود پسري كه هاروارد به او اهميت نداد.....

ازدواج با مردان سن بالا

تعجب نکنيد !! چندی قبل ِک از خبرنگاران تماسی داشت و گويا در اين مورد قصد تهيه گزارشی داشت که امروز در روزنامه " ايران " تحت عنوان " پسران کنج خانه ، پير مرد ها پای سفره عقد " به چاپ رسيده است و در بخشی از آن هم نظرات من منعکس شده است .

نخسنتين کنگره آموزش بهداشت

اگر اشتباه نکنم برای نخستين بار قرار است کنگره آموزش بهداشت در ايران به صورت اختصاصی برگزار شود. محل برگزاری در يزد و زمان آن هم در آذرماه امسال خواهد بود. با توجه به رشته تخصصی من هم بعنوام عضو کميته علمی انتخاب شده ام که بايد فردا و پس فردا در يزد باشم . بنابراين اگر در اينجا ننوشتم ، به اين دليل است....

صفحه با معلولين روزنامه همشهری


امروز صفحه " معلولين " روزنامه همشهری امروز چند مقاله خوب و قابل استفاده دارد . عناوين آنها عبارنتد از :
- روش آموزش و افزايش شناخت كودك نابينا ، بازي و جست وجو
- هدايت صندلي چرخدار معلولان با استفاده از امواج مغزي
- چگونه با نابينايان ارتباط برقرار كنيم
- فراگيري موسيقي كارايي مغز كودكان را بالا مي برد


اهمال کاری و در نظر نداشتن مردم

ديروز به قصد سفر به مشهد مقدس و شرکت در مراسم به خاکسپاری فرزند دکتر انصاری ، بليطی از شرکت هوائی آريا تهيه کردم تا در ساعت 11 شب پرواز داشته باشم. به فرودگاه که رفتم در پای پيش خوانها اثری از موضوع پرواز نبود بعد از مدتی سردرگمی در تابلو اعلانات نوشته شد که پرواز در ساعت 5 صبح انجام خواهد شد. به دفتر آريا مراجعه کرديم کسی نبود به گيشه فروش بليط آن مراحعه کرديم . جمعه ديگری از مسافران هم بودن. صحبت بود که ساعت 9 شب مجوز پرواز را لغو کرده اند و گروهی هم می گفتند که اصلا مجوز شرکت آريا لغو شده است. خلاصه سردرگمی تا ساعت 3:30 صبح هم بود که اعلام شد پرواز لغو شده است. و امروز صبح هم در خبرساعت 7 صبح اعلام شد که اصولا مجوز هواپيمائی آريا لغو شده است ؛ همان چيزی که مسافران ديشب در فرودگاه زمزمه می کردند...
خب بينيد بحث بر سر لغو پرواز نيست بحث بر سر عدم صداقت و شفافيت با مردم است . مگر ساعت 9 شب و در ساعات غير اداری تصميم لغو مجوز می توان گرفت - چيزی که بعيد می نمايد - خب پس چرا از همان بعد ازظهر موضوع به اطلاع مردم رسانده نمی شود که برای درد خود چاره ای بيابند. اصو لا اين شرکت حتما برای چند هفته آتی هم بليط فروخته است ، تکليف آنان چيست؟ من مثل هميشه تصور می کنم که تنها يک موضوع باعث اين گونه مسائل می شود و آن اينکه چيزی بعنوان مردم و مشتری اصلا در مباحث خدماتی و اداری و تجاری ايران برای آقايانی که عنوان مدير را يدک می کشند، به طور اصولی مطرح نيست و اين اصلی ترين دليل برای ايننوع برخورد هاست ...
بواقع نمی دانم که در چه زمانی بالاخره مردم هم در ارئه خدمات مطرح خواهند شد ، البته يک نکته را نبايد فراموش کرد و آن اينکه نجابت مردم در ادامه اين روشها موثر بوده است....

انا لله و انا اليه راجعون

با کمال تاسف با خبر شدم که در آخرين ساعات شب گذشته جناب آقای دکتر انصاری استاندار مازندران و رئيس سابق سازمان بهزيستی بهمراه خانواده درجاده گرگان دچار حادثه شدند که متاسفانه احسان فرزند بزرگ ايشان که در دوره پيش دانشگاهی مشغول تحصيل بود ، در دم جان به جان آفرين تسليم نمود . تا آنجا که مطلع شدم حال مابقی اعضا خانواده مساعد است وراننده ايشان هم به تهران اعزام شده است و در يکی از بيمارستانها تحت مداواسات.مراسم تشيع فرزند ايشان فردا در مشهد مقدس انجام خواهد شد. ضمن عرض تسليت به ايشان برای وی و خانواده محترم آرزوی صبر دارم . خداوند روح احسان را قرين رحمت واسعه خود قرار دهد. آمين....

يک سبد پر از ستاره

اين " يک سبد پر از ستاره " عنوان وبلاگی است که " مهرانه قائمی " دختر 19 ساله ای که به بيماری CF دچار است برای خود ساخته است. اين روزها دوستان زيادی هستند که برای اوبه جمع آوری کمک پرداخته اند و در روزنامه ها و مجلات و تلويزيون هم گزارش تهيه و منتشر يا پخش شده است. اما گويا دستی کارا لازم است تا مشکل او را برای پيوند ريه به طور کامل حل کند.هرچند اميدوارم باز هم به نوشدارو بعداز ... نرسد که هيات محترم وزيران در مراحل آخر کار تصميم گرفت هزينه های عمل جراحی لاله و لادن را بپردازد. خدا کند که در مورد مهرانه اينگونه نشود و نيز همچون محبوبه نشود که امروز در بين مانيست و همچون مهرانه نيازمند کمک بود برای اعزام وپيوند ريه......

مشق اراده

دلم می خواست امروز درمورد يکی از موضوعاتی که در طول سفر اخير برايم رخ داد بنويسم. اما داستان زندگی يک دختر جوان نابينا از اهالی مريوان در روزنامه امروز "ايران " آنقدر تاثر برانگيز بود که صلاح ديدم آنرا دراينجا مطرح کنم . اين گفتگو که تحت عنوا ن" مشق اراده يک دختر " بچاپ رسيده است ؛شرحی است بر بيست سال زندگس مشقت بار برای او...همانطور که می دانيد يکی از بزرگترين مشکلات معلوليت و ناتوانی در ايران و جهان موضوه نگرش های به شدت منفی نسبت به اين پديده است تاحائيکه حتی از کشتن آنان نيز ابائی ندارند و نمونه های آنرا در تاريخ دور وحتی همين اخير در زمان نازی ها می توان سراغ گرفت . تا اين نگرش منفی در جوامع اصلاح نشود ما نمی توانيم به آ ن بيانديشيم که موضوع درک انسانی از معلوليت در جوامع جای خود را باز کندو برای آنا نهم فرصت های برابر قائل شوند . به هر صورت داستان زندگی " زهره اناری " را بخوانيد . خوشحال می شوم تا نظرات شما را هم بدانم....

کودکان آمنه


صفحه " معلولين " روزنامه همشهری مطلب اصلی خود را به داستان زندگی کودکان معلول در شيرخوارگاه آمنهبا عنوان " کودکان آمنه " اختصاص داده است. بله در همين شيرخوارگاه که مخصوص کودکان بد و بی سرپرست است با تلاشی که - درمقابل برخی مخالفتهای کارشناسی - شد توانستيم برخی از شيرخواران معلول را نيز بدانجا بفرستيم که خدارا شکر ثمره آن را در زمانی که برای بار دوم در بهزيستی خدمت می کردم ديدم. بچه های سالم بخوبی با بچه های معلول کنار آمده بودند و کمبود های آنان را جبران می کردند وخوشبختانه مسئولين وقت هم از کار بسيار راضی بودند.

مطلب ديگر درمورد نحوه رفتار با کودکان بي فعال است که موضوع بسيار مهمی است و در بسياری مواقع مورد رسيدگی جدی قرار نگرفته است. اميدوارم در اين زمينه بتوان بيشتر به خانواده ها آگاهی داد...

ميلاد اميرالمومنين (ع)

ميلاد حضرت علی (ع) را به همه اردتمندان او تبريک عرض می کنم. شايد به تعبيری در کارهای ما او سرمشق و الگوست ، اينکه می گويم شايد از آنروست که او در همه چيز الگوست نه فقط اموری چون موضوعات مربوط به معلولان و ...اميدوارم بعدا فرصتی شود دردر اين باره بيشتر بنويسم.....

باز هم مهرانه و کمک به او

سلام. چند روزی را در مسافرت بودم و نتوانستم خدمت عزيزان باشم . برای شروع با صفحه " با معلولين " روزنامه اطلاعات شروع می کنم که ديروز منتشر شد.مطلب اصلی اين شماره به موضوع " مهرانه " دختری که پيش ازاين در مورد اونوشته بودم ومدتی هم عکس اورا در صفحه اول سايت خودم گذاشتم . خب متن زيبائی راهم که سرکار خانم حسينی نوشته اند می توانيددر اين صفحه ببينيد. البته خوشبختانه ايشان دست بکار شدند و وبلاگی را هم راه اندازی کردند که بيشتر باهدف کمک به اطلاع رسانی در مورد مهرانه است ولی مطمئن هستم که در آينده به يکی از وبلاگ های پرخواننده و جذاب تبديل خواهد شد.صفحه " با معلولين" را اينجا بخوانيد....

عدم حضور

از فردا تا سه شنبه را در تهران نخواهم بود واحتما لا امکان بروزرسانی سايت و صفحات وبلاگ توانبخشی ايران و اين يادداشتها وجود نخواهد داشت. اگر دسترسی به اينترنت فراهم شد که می نويسم در غيراينصورت همه را تا آنروز به خدا می سپارم. التماس دعا

ساخت سلولهای بنيادی جنينی

خاطرتان باشد چندی پيش که موضوع شبيه سازی مطرح بود و مقدار زيادی هم اخبار را تحت تاثير قرار داده بود ، گفتم که همکاران پژوهشکده رويان در صدد ساخت سلولهای بنيادی جنينی هستند . منظور آن است که اگر بتوان سلولی را با ويژگی های سلولهای اوليه جنينی ساخت آن سلول در بطن خود دستورساخت آن اندام و سلولهايش را خواهد داشت. در ان زمان آقای دکتر بهاروند توانسته بود آنرا در مورد سلولهای حيوانی به انجام برساند که خوشبختانه اينک در مورد سلولهای بنيادی جنينی انسانی هم با موفقيت به انجام رسانيده است. اين موفقيت بزرگی است که در گزارشی که امروز ارائه شده است ؛ ايران به عنوان دهمين کشور در دنيا مطرح شده است . و اين برای پژوهشکده رويان که از نظر قدمت بسيار جوان است موفقيت بزرگی است و نيز برای کشور. به همه دوستان تبريک عرض می کنم و اميدوارم با اين عمل مهم راه برای درمان بسياری از معضلات و بيماری های انسانی نيز باز شود .....برای خواندن گزارش کار به خبر ايسنا مراجعه کنيد...

پروفسور هلاندر در ايران

ستاد گسترش توانبخشی مبتنی برجامعه کار خوبی را امسال انجام داده است و بعنوان مشاور پروفسور هلاندر را به ايران دعوت کرده است. قبلا هم اگر اشتباه نکنم در سال 80 ايشان را دعوت کرده بوديم و اين دومين سفر وی است.روز يکشنبه از طرف معاون پژوهشی دانشگاه علوم بهزيستی جلسه ای برای ايشا ندر دانشگاه ترتيب داده شده بود که در مورد توانبخشی و بويژه ديدگاه جامعه نگر آن مقداری صحبت کردند و بعد هم به سوالات پاسخ دادند . فرصت بسيار خوبی است تا از ايشان که به نظر من دائره المعارف توانبخشی مبتنی برجامعه هستند به بهترين وجه استفاده شود و اين حضور را بسيار مغتنم شمارند . دانش فراوان ايشان در کنار کار در جامعه و تجربيات گرانبهائی که در طول بيش از نيم قرن فعاليت در نقاط مختلف دنيا کسب کرده اند اينک می تواند در اختيار ما قرارگيرد . در خلال صحبت های پروفسور آنچه بيش از همه برايم جذاب است مثالهائی که از محيط واقعی که در آن کار کرده اند ، می زنند. اين را در آن دوره يکماهه که در فرانسه نزد ايشان بودم هم بخاطر دارم وبيشترين استفاده را هم همين مثالها برايم داشت ؛ چه در کار اجرائی می تواند بسيار کمک کننده باشد. در مورد عدم حضورم در بهزيستی هم می پرسيد که بعد از توضيحاتی که دادم وبا توجه به ملاقات هائی که داشته حق را بمن داد . اميدوارم بتوانيم از حضور ايشان بهترين بهره را برای بهبود وضعيت توانبخشی مبتنی برجامعه در ايران ببريم....