امروز به مناسبت " ميلاد حضرت فاطمه ( س) وروز زن " نخستين جشن دختران در سالن مرکز آفرينشهاي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان برگزار شد. البته اين کار به همت " فرهنگسراي دختران " که آنهم امروز افتتاح رسمي شد و با همکاري چند جاي ديگر به انجام رسيد. کار خوبي بود و تصور مي کنم بهتر است به صورت ماهانه ادامه يابد.به هر صورت فراهم کردن امکان تفريح و شادي با برنامه هاي مناسب درشرايط فعلي کاري است هم ساده و هم سخت . آنگونه که مسئول فرهنگسرا مي گفت برنامه هاي متفاوتي را در نظر دارند که اميد وارم بتوانند در اين کار بسيار مهمي که آغاز کرده اند موفق باشند. اولين کار به مناسبت اين جشن کتابي بود که منتشر کرده بودند و آن شامل تعدادي نامه است که برخي از نويسندگان ، شعرا و ...به دختران خود نوشته اند. کار خوبي است منتها فکر مي کنم اگر دايره افراد را کمي بازتر مي گرفتند بهتر مي شد...

خيلی وقت ها که برای دوستان معلول در انجمن ها و جوامع صحبت می کردم به نقش بسيار مهم و اساسی آنها برای توفيق در کسب حقوق مدنی سخن می گفتم. بواقع معتقدم اگر مسائل حقوق مدنی در جامعه ما برای مردم هنوز تفهيم نشده وبه همين ترتيب موضوع دموکراسی هم بخوبی اجرا نمی شود در همه زمينه ها بيشتر به خودمان مربوط است تا مسائل ديگر . تا خودمان به اين مسئله تفکری عميق نکنيم و در باور ها ونگرش هايمان آنرا درست نکنيم بجائی نخواهيم رسيد. در مورد معلولان به نظرم کار بسيار سخت تر است و اينکه آنها به اميد آدم های سالم بنشينند دردی دوا نخواهد شد. بايد با تلاشی دو چندان موضوع حقوق مدنی خود را پيگيری نمايند و در اين را ه بيشترين نقش را خودشان دارند.همين کار را معلولان هندی انجام داده اند مطلبی در اين زمينه بخوانيد....

" روزنامه ايران " امروز داستانی دارد بنام " نابينا " اثر " برتولت برشت " که از نويسندگان نام آشنای جهان است. داستان مربوط به نابينا شدن يک انسان است بعد از سی سال . نحوه برخود خانواده و برادرانش و جامعه با او بخوبی تصوير شده است و برخورد نهائی برای بردن او به آسايشگاه و تصميم هائی که او می گيرد و نهايتا" دل به دريا سپردن او... هرچند اکنون می توان گفت خيلی از برخورد های نامناسب با معلولين ازبين رفته است ليکن اين گونه رفتار ها آنقدرزياد هستند که هنوز هم آشکارا می توان در برخی جاها و حتی در خودمان آنها را سراغ بگيريم. اينطور احساس نمی کنيد...

در " وبلاگ يک زن " تصويري از يک دونده معلول زن ديدم که بي مناسبت نديدم آنرا در اينجا قرار دهم . هم روز زن است و هم او تجلي اراده و خواست انساني ،که عليرغم معلوليت بسيار شديدش اينگونه توانسته است خود را مطرح نمايد.. اگر هم خواستيد اطلاعات بيشتري در مورد او داشته باشيد به اينجا سر بزنيد....

ميلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامی زن را تبريک و تهنيت عرش می نمايم.

به نظر می رسد روزنامه ايران قصد ندارد صفحات ويژه نامه خود از جمله " ايران خانواده " را در سايت خود قرار دهد. البته من از طريق ايميل اين مطلب را پرسيدم ولی پاسخی دريافت نکردم. امروز هم که قسمت جديدی از مبحث " کودک ناشنوا " در ايران خانواده چاپ شده است متاسفانه به همين دليل امکان برقرای لينک آنرا ندارم. اميدوارم در هفته آنی متن اين قسمت وقسمت گذشته را در سايت قرار دهم....

از مدتی فبل در وبلاگ های فارسی يک وبلاگ خوب با عنوان " آمار ايران " طراحی و ارائه ظده است که متاسفانه نام نويسنده آنرا نمی دانم. هر هفته ايشان بسياری از آمار های جالب داخلی و گاهی هم خارجی را در حديکه مفيد است ارائه می نمايند که کار بسيار ارزنده ای است .اميدوارم بتوانند آنرا ادامه دهند البته می دانم که زحمت خيلی زيادی برای آن می کشند که انشاالله ماجور خواهد بود. يک مطلبی در مورد ازدواج فاميلی داشتند که آنرا برايتان در اينجا نقل می کنمبا اين اميد که انشاالله از رقم اينگونه ازدواج ها کاسته شود.//

"" ايران بالاترين آمار ازدواج فاميلي در جهان

به گزارش ايرنا در حاليكه ازدواج هاي فاميلي در جهان مدتي است كه رو به كاهش گذاشته است، در كشور ما به دلايل مختلف اين امر رو به افزايش دارد بطوري كه بالاترين آمار ازدواج هاي فاميلي در جهان متعلق به ايران است.
75 درصد كودكان معلول نتيجه ازدواج هاي فاميلي است.
هر سال 40 هزار كودك عقب مانده ذهني، معلول و استثنايي در كشور متولد مي‌شوند.
در ايران نتيجه هر يكصد ازدواج غيرفاميلي دو كودك عقب مانده، و نتيجه هر يكصد ازدواج فاميلي 10 كودك عقب مانده ذهني است.
¤ نوشته شده در ساعت 11:4 توسط رايان ""

دو مطلب را خواستم بگويم يکی اينکه که مدتی بود دوستان می گفتند در صفحه يادداشت های روزانه لينک يادداشتهای قبلی کار نمی کند. خب کمی البته برای من که خيلی از اين امور سر درنمی آورم سخت بود ولی فکر می کنم الان درست شده ودوستان به آن يادداشت ها هم می توانند دسترسی پيدا کنند.
دومين مطلب هم در مورد اضافه شدن " صفحه اهداف" در کلاس روش تحقيق است . در اين هفته احتمالا بخش ديگری را هم اضافه خواهم کرد.

سخن شنيدنی که برای فردا در صفحه اول سايت خودم قرار داده ام ، جمله زيبائی ازاز کتاب " مبارزان راه روشنائی " پائولو کوئيلو نويسنده بزرگ برزيلی است که کتابهای متعدی از او هم اينک در ايران در دسترس علاقمندان است. هرچند از اينکه بسياری از مفاهيم خود را از مشرق زمين می گيرد و خود به آن اذعان دارد - بعنوان مثال او در مورد کتاب " کيميا گر " که شايد از جمله ده کتاب پروفروش دنياست می گويد آنرا از " مولوی " اقتباس کرده ام - و اينکه چرا کسی در اين سرزمين يافت نمی شود که اين مفاهيم را بازبان نسل امروز بيان کند ، سخت آزرده ام.، ليکن کتب اوشا يسته معرفی هستند و از خواندن آنها می توان درسهای عميقی هم گرفت. کتاب " مبارزان راه روشنائی " از جمله آنهاست . مناسب ديدم يکی از صفحات آن کتاب را هم برايتان نقل کنم مطمئن هستم می پسنديد:

"

مبارز راه روشنائي مي داند مي داند که هيچکس احمق نيست و همه کس مي تواند از زندگي چيزها بياموزد، حتي اگر اين کار تياز به زمان داشته باشد.او همواره بهترين بخش وجود خويش را تقديم مي کند و از ديگران نيز همين توقع را دارد. او با سخاوت تمام مي کوشد تا ارزش بالقوه ديگران را باز شناسد. برخي دوستان مي گويند : " افراد ناسپاس وجود دارند."" مبارز را ه روشنائي نمي گذارد اين توصيه ها او را متزلزل سازند، زيرا حمايت و تقويت ديگران راهي براي حمايت و تقويت خويشتن است. "

امروز شعر قشنگی در روزنامه خوندم از آقای " يداله مفتون امينی " که خيلی لطيف وزيباست : نامش " آسمان را به تومی دهم " است ...

آفتاب را به تو نمي دهم


تاخرده خرده بشکني اش و از آن هزار ستاره بسازي


ماه را به تو نمي دهم


تا بخاطر کوه نور ، درياي مرواريد را انکار کني


ستاره ها را به تو نمي دهم


تا بگوئي خوشا شب هاي بي مهتاب


آسمان را به تو مي دهم


تا نداني با آن چه بايد کرد

روزنامه ايران امروز هم مطلبی دارد که به روز پزشک مرتبط است. موضوع پيرامون " طرح پزشک خانواده " است. طرحی که مدتی است در کشور مطرح است و مدتی هم " کميته امداد " روی آن مانور میداد. البته شايد هنوز هم بدهد که من در جريان نيستم.اين روزها اين طرح با توجه به موضوع اشتغال پزشکان بيکار باز هم مطرح می شود.به نظر من اگر گروهی صاحبنظر وبیطرف ( پزشکان که خود طرف ماجرا هستند. البته اميدوارم روزی در وزارت بهداشت هم گروهی بيطرف امور را در دست داشته باشند) بنشينند و با توجه به اينکه در بسياری از کشورهای پيشرفته هم از سيستم ارجاع که آغاز آن با همين " پزشک خانواده " يا پزشک عمومی است ، بررسی نمايند و با توجه به ويژگی های فرهنگی ، سياسی و اجتماعی کشورمان برای يکبار تصميم گيری کنند ، به صواب نزديکتر است . هرچند انتظاری نابجاست ولی مطرح می کنم شايد در آينده کسی با مراجعه به اين يادداشت ها بگويد قبلا هم از اين حرفها گفته شده است. اگر به فکر مردم و رساندن خدمات به آنها باشيم و فقط مشتری برایمان مطرح باشد مطمئن باشيد آنوقت خواهيم توانست به همه و در همه بخشها اجازه دهيم برای مردم کار کنند . تجربه من نشان می دهد عده ای هستند که تنها کار کردن وخدمت رسانی به مردم را شان ، وظيفه و مسئوليت خود می دانند که ممکن نيست بتوان آنرا با افراد ديگر تقسيم کرد.دوستان دنيای امروز مسيری غير از اين را می پيمايد با سرعتی جندين برابر آنچه زمان فکر کردن تو تلف می کند....

با توجه به اينکه در روز پزشک هستيم بد نيست چند سايت پزشکی را هم ملاحظه کنيد . البته با رفتن در برخی از آنها مسلما" به سايت های ديگر هم دسترسی پيدا خواهيد کرد. ازجمله آنها سايت " وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی " ، " سايت ايران مديکال" ، " معاونت آموزشی وزارت بهداشت و.." ، " مديريت مطالعات وتوسعه آموزش پزشکی " و....

امروز اول شهريور ماه است و روز پزشک نام گرفته است البته بخاطر بزرگداشت ابن سينا که امروز روز تولد او هم هست. ضمن تبريک اين روز به جامعه پزشکان محترم ، اميدوارم اين دوستان محترم در وظيفه خطيری که بر عهده دارند دقيق باشند و انشاالله موفق و مويد. ديروز روزنامه ها به اين موضوع هم پرداخته بودند و هرکدام از زاويه ای بدان نگريسته بود .روزنامه ايران مقاله ای داشت با عنوان " آيا تکبر برای پزشکان لازم است " ، همچنين اين روزنامه در صفحه اجتماعی خود گزارشی داشت از وضعيت گرانی خدمات پزشکی تحت عنوان "درد مردم به چه قيمتی درمان می شود" ، که بد نيست دوستان آنها را مطالعه نمايند....

دو روز پيش روزنامه ايران مطلب جالب توجهی داشت با عنوان " بی رونقی ارتباط اينترنتی اوليا ومربيان " . مقاله به کاهش چشمگير اينگونه ارتباط در مدارس امريکا اشاره داشت و عليرغم آن مدعا که در آينده ای نزديک همه چيز الکترونيکی خواهد شد ازعدم استقبال از اين حرکت سخن گفته است همانند آن موضوع که بزودی کتاب های الکترونيک و روزنامه های اينگونه جای کتب و روزنامه نگاری سنتی را خواهد گرفت، اما گويا فاصله ها زياد است تا آن روز. خب اصل مطلب را اينجا بخوانيد و نظر دهيد انشاالله درآينده باز هم در اين مورد سخن خواهيم گفت....

امروز " روزنامه ايران " قسمت چهارم از بحث " کودک ناشنوا " را بچاپ رسانيده است ، منتها در سايت روزنامه متاسفانه صفحات " ايران خانواده " وجود ندارد که پيوند ( لينک ) آنرا اينجا قرار دهم . اگر مشکل رفع شد که از همانجا پيوند (لينک ) آنرا قرار می دهم درغير اينصورت حتما" فکر ديگری خواهم کرد....

دوستانی که علاقمند به ترجمه و تاليف کتب در گروه پزشکی هستند می توانند با مراجعه به اينجا با دستوالعمل مربوط به اينکار در وزارت بهداشت و درمان آشنا شوند.

صفحه " با معلولين " روزنامه اطلاعات ديروز منتشر شد. آقای علی خواجه حسينی که دارای مدرک کارشناسی ارشد هستند و از کارشناسان نابينای حوزه توانبخشی بهزيستی دقت نظر داشته اند و به يکی از موضوعات مهم کنکور برای معلولين پرداخته و مطلبی نوشته اند. البته من کاملا با حرفهی ايشان موافق نيستم . احساس می کنم جامعه بايد سهمی از امکانات خود را به شکل علیهده در اختيار معلولين بگذارد واين هيچ ربطی به تبعيض و ترحم ندارد. البته همانطور که علی گفته است بايد تلاش شود ساير امکانات موردنياز برای عزيزان نابينا در اينگونه جلسات فراهم شود تا مقداری از اين نابرابری شديدی که برای دوستان معلول در مقابل افراد سالم در کنکور وجود دارد برداشته شود.البته امسال با هماهنگس سازمان سنجش تلاش شد تا سوالات برخی آزمونها به بريل باشد که فبلا اشاره کرديم. اميدوارم در سالهای بعد در اين زمينه ها مشکل کمتری وجود داشته باشد....

روزنامه ايران بخشهای مهمی از گزارش بانک جهانی در مورد اقتصاد ايران را به چاپ رسانده است که در اينجا می توانيد ببينيد. اما چرا من آنرا آورده ام اولا بخاطر اجتماعی و بهداشتی بودن برخی از آمار های ارائه شده است و ثانيا اهميت نگاه جهانی به وضعيت کشور که توصيه می کنم نگاهی بياندازيد....

روزنامه اعتماد در صفحه اول خود ستوني دارد تحت عنوان ؛ مديريت ايراني ؛ اين ستون در روز يکشنبه ديروز مطلبي داشت که با عنوان ؛ غافلان همسازند....؛ که به يکي از دردهاي قديمي در بين مديران ايراني مي پرداخت ، فکر مي کنم براي شما هم جالب باشد بدون هيچگونه تعبير وتفسيري اينجا فقط نقل مي کنم:

" معاون يکی از سازمانها مي گفت : توي سازمان ما رکود عجيبي حکمفرماست. بعد اينکه ، هيچکدام از نيروها انگيزه رشد و حرکت ندارند و تحليل مي کرد که اين عدم پويائي سمي است که بخاطر ورود بسياري از مديران از راس هرم سازماني وارد کالبد سازمان شده است. مي گفت : وقتي رئيس سازمان عوض مي شود، حتي مدير روابط عمومي اش را هم از بيرون سازمان با خودش مي آورد. اين معاون دلسوز چيزهاي ديگري را هم مي گفت که نشانگر عدم آشنائي رئيس جديد سازمان با ساده ترين مسائل آن بود و بعد يکي از دستورات کتره يي رئيس را در باره دستور خريد چند هزار دستگاه از يک وسيله نقد مي کرد و مي گفت که وقتي رئيس را با هزار زحمت ملتفت کرديم ، گفت خيلي خوب! هر قدر که لازم است بخريد که يعني سفارش پس گرفته شود.
معاون سازمان با تاسف مي گفت : اين حکايت ۲۰ ساله سازماني است که بيشترين حجم بودجه اش را صرف پرداخت حقوق پرسنلي مي کند که کمترين علاقه را به کارشان دارند به عبارتي هيچ انگيزه يي در آنان باقي نمانده است.
جناب معاون پس از مدتها معاونت نه بخاطر شايسته نبودن که بخاطر اختلاف سليقه و ابراز شجاعانه نظراتش و البته کوتاه نيامدن از حقوق قشر مخاطب ، بدون توديع رفت تا بي ساماني سازمان همچنان به قوت خود باقي بماند."

روزنامه جام جم امروز خبری دارد در مورد نمايش فيلم سينمائی " روز هشتم " که داستان زندگی يک فرد مبتلا به عقب ماندگی ذهنی است و اينکه بزودي از شبکه چهارم سيما و برنامه " سينما 4 " پخش خواهد شد. بهتر است خود مطلب را در همين جا بخوانيد . توصيه می کنم فيلم را ببينيد و نظرات خود را هم برای اطلاع دوستان بنويسيد...

دوستان می دانند که من دوره کارشناسی را در رشته فيزيوتراپی به پايان برده ام و بعد برای کارشناسی ارشد ودکتری به آموزش بهداشت رفتم. بعنوان يک فيزيوتراپيست هميشه معتقد بوده ام که بايد از دست های خوب و هنرمندی برخوردار بود ولی متاسفانه در بيشتر اوقات شاهد پديده دستگاه زدگی در بين تراپيست ها و نيز بيماران هستيم. در دوران کارم در بهزيستی هميشه در ملاقات ها ، ديدارها و سخنرانی هايم به همکاران تراپيست اين موضوع را يادآور می شدم. آروزی من اين است که بالاخره شاهد چنين روزی باشم که" درمانهای دستی "جايگاه ويژه خود را در اين حرفه بيابد. در اين يکی دوهفته اخير توفيق آشنائی با آقای دکتر ديوان بيگی را پيدا کردم که در اين زمينه تخصص دارند و صحبت ها ئی هم باايشان داشتيم که اميدوارم نتايج آن در آينده در دوره های " Manual Therapy " يا " درمانهای دستی" که انشاالله با همکاری دانشکده و انجمن فيزيو تراپی برگزار خواهد شد ، ببنيم.....

امروز روزنامه " اعتماد" در بخش معرفی سايتهای خود يک سايت جالب در زمينه " خلاقيت " دارد که سايت خوبی است. ضمن اينکه يک برنامه نرم افزاری رايگان هم می توانيد دريافت کنيد.....

"....مرا مقرر است که امروز که من اين را تاليف مي کنم... بزرگان اند که اگر براندن تاريخ { اين مردم} مشغول گردند تير بر نشانه زنند و به مردمان نمايند که ايشان سواران اندو من پياده و من با ايشان در پيادگي کند....وچنان واجب کندي که ايشان بنوشتندي و من بياموزمي و چون سخن گويندي من بشنومي. ولکن چون دولت ايشان را مشغول کرده است....پس من بخليفتي ايشان اين کار را پيش گرفتم که اگر توقف کردمي، منتظر آنکه تا ايشان، بدين شغل پردازند، بودي که نپرداختندي و چون روزگار برآمدي اين اخبار ازچشم و دل مردمان دورماندي { و اين تجربت تاريخ نياموختندي و کار هاي ديگران دوباره به خردان سپردندي و بزرگان بکشتندي و روزگار مهمل گذاشتندي}."

از کتاب تاريخ بيهقي ص ۲۵۳ /۱۲۸ /۱۲۹
برگرفته از کتاب جامعه شناسي نخبه کشي - علي رضا قلي

دوشنبه کتاب شازده کوچولو را برای خواندن معرفی کردم و آدرس سايتی را هم اعلام کردم .در اين سايت هم می توانيد آنرا به شکل راحت تری بيابيد....

حتما تاکنون در مورد بيماری های روان تنی شنيده ايد. بسياری از بيماری ها هستند که منشا روانی دارندولی به صورت يک بيماری جسمی ظاهر می شوند واين در حالی است که ممکن است فرد وحتی پزشک او بدنبال علت مشکل در نقطه ديگری بگردد. در اين زمينه برخی بيماری های مزمن که دارای علل چندگانه و گوناگونی هستند، جايگاه ويژه ای دارند. بدنيست به مقاله ای که تحت عنوان " Mental Stress, Physical Illness " در " Web Med , Health " امروز ديدم مراجعه کنيد. مطلب جالبی است که در اين مورد اطلاعات جديد ومناسبی دارد...

قسمت هفتم از سلسله مباحث " حضور کودک معلول درخانواده " که در آن به موضوع " کودک ناشنوا " پرداخته ام در " ايران خانواده " امروز چاپ شده است. البته اشتباه هفته گذشته در دوقسمت از تيتر بود که الحمدلله به يک قسمت کاهش پيدا کرده است.

امروز صبح يکي از دوستان مطلبي گفت که هم براي او و هم براي من باورش سخت است. ايشان گفتند که شنيده اند دانشگاه فاطميه قم براي سال جاري دوباره اعلام پذيرش دانشجو کرده است. جدا باور کردني نيست.هنوز يادم نمي رود که دانشجويان - بويژه رشته هاي توانبخشي - آن دانشگاه چه سختي هائي را متحمل شدند تا بتوانند بخشي از حق ضايع شده خود را بگيرند که نمي دانم آنهم به کجا انجاميد. حال بار ديگر مي خواهند با کدام هيات علمي و امکانات مجددا آن تجربه خطا را دوباره بيازمايند. خداوند انشاالله هدايت کند..........

خيلي از شما تا بحال داستان مسافر کوچولو نوشته آنتوان سنت اگزوپري را خوانده ايد. امروز متن فارسي آنرا در اينتر نت ديدم که مي توانيد با مراجعه به اين قسمت آنرا مطالعه کنيد.

امشب شب شهادت فاطمه زهرا(س) بزرگ بانوی اسلام ، ام ابيها ، همسر علی (ع) ، مادر حسنين (ع) است. خيلی دوست داشتم در چنين شبی مطلب زيبائی ارائه می کردم اما می دانيد که چنين بضاعتی در من نيست وتنها می توانم به گفتن تسليت اين غم بسنده کنم. در فکر بودم که چه بنويسم کمی دور رفتم به سالهای پيش از انقلاب و ياد کتاب ارزنده " فاطمه، فاطمه است " دکتر شريعتی افتادم که براستی چقدر زيبا وعالی به توصيف اين شخصيت بزرگ پرداخته بود.متاسفانه کتاب را در دسترس نداشتم. احتمال دادم شايد در صفحات اينترنت آنرا بيابم که خوشبختانه چنين شد و توانستم آنرا در سايت " دکتر علی شريعتی " بيابم. به نظرم بهترين کاری که امشب می توانستم بکنم نقل قسمت انتهائی اين کتاب است که براستی در وصف " فاطمه (س) " کمترجائی ديده ام. اميدوارم خداوند توفيق دهد تا همه از اينچنين وجود های باارزش مدد بگيريم ودر زندگی خود از رهنمودهای آنان سود جوئيم. چنانچه مايل به دريافت متن کامل کتاب بوديد به اينجا مراجعه کنيد..... ---------
.......".ومن خواستم با چنين شيوه ای از فاطمه بگويم وباز درماندم //
خواستم بگويم که : فاطمه دختر خديجه بزرگ است . ديدم که فاطمه نيست.//
خواستم بگويم که : فاطمه دختر محمد (ص) است. ديدم که فاطمه نيست . //
خواستم بگويم که : فاطمه همسر علی (ع) است . ديدم که فاطمه نيست. //
خواستم بگويم که : فاطمه مادر حسنين است . ديدم که فاطمه نيست.//
خواستم بگويم که : فاطمه مادر زينب است . بازديدم که فاطمه نيست.//
نه ، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست.//

فاطمه ، فاطمه است


امروز نامه يکی از دوستان خوبم از راه دور بدستم رسيد. جناب آقای دکتر آقابخشی که گويا برای فرصت مطالعاتی در کانادا بسر می برند نامه ای فرستاده بودند که نکات مهمی داشت.بنظرم رسيد می تواند برای همه دوستان خواندنی باشد.می دانم که از نقل آن ناراحت نخواهند شد. آنرا در اينجا آورده ام اميد که مورد توجه شما هم قرار گِرد.البته ای کاش با خط زيبای ايشان ملاحظه می کرديد:
خداوندا در توفيق بگشای
همکار ارجمند حناب آقای دکتر کمالی عزيز سلام ،
اميد است حالتان خوب باشد وروزگار بروفق مراد. قبل از عزيمت ، خدمتتان رسيدم سعادت ياريم نکرد تا شما را ببينم، هم خداحافظی کنم و هم گزارشی کوتاه از تحقيق CBR بدهم. به هر حال ، از پنجم تير ماه که وارد دانشگاه شدم عملا کارم را از همان روز شروع کردم فقط يکساعت برای معارفه گذاشتند و بعد کارها را به خودم سپردند.کارهايم را در دو بعد نظری واجرائی برنامه ريزی کرده اند.روزها تا نزديک ساعت يک دردانشگاه هستم و بعدازظهرها در فيلدهای توانبخشی معتادان و پيشگيری از اعتياد مشغولم. تا کنون بيش از پانزده مرکز توانبخشی معتادان را ديده ام و فقط دو مرکز پيشگيری از اعتياد را. در ونکور بسيار زيبا ، جاهائی را ديده ام بدترازخيابانهای اطراف قلعه شهرنو( سابق).معتادان در خيابانها به تزريق مشغولند، دختران و پسران بسيار حوان معتاد ، پرسه زنان گدائی می کنند. قرار است در ماه آگوست کنفرانسی را برای اعضای هيات علمی و دانشجويان مددکاری اجتماعی ارائه دهم. نشستی با مديرکل پيشگيری از اعتياد داشتم، به حرفهای ساده و تکراری من با دقت گوش می کرد و بعد به دانشگاه تلفن زد که اين " معلم ميهمان " اطلاعات جامعی در اين خصوص دارد، دلم از اين اظهار نظر گرفت زيرا در غربت، احساس بهتری نسبت به " کار " دارم تا در ولايت. ياد سعدی حکيم افتادم که می گفت : سعديآ حب وطن گر چه حديثی است درست : نتوان مرد به حسرت که من اينجا زادم . اما با اين دل چه کنم که بغض ولايتيان را بر حب غربتيان ارج می نهد. شما را خيلی دوست می دارم . خداحافظتان : حبيب آقابخشی 23 جولای

ديروز به سايت خوب کتابخانه ملی وارد شدم . حيفم آمد در اينجا آنرا معرفی نکنم. بسيار جالب است. علاوه بر اطلاعتی که در مورد کتابخانه دارد در يک بخش امکان جستجو در کتابهای چاپ شده که در فهرست کتابخانه ملی ثبت شده است را دارا می باشد که قابليت جستجوی خوبی دارد. در اينجا می توانيد امتحان کنيد. البته احتمالا بايد فونت فارسی مخصوص را دانلود کنيد.....

در سالهائی که در بهزيستی فعاليت داشتم يکی از دغدغه هائی که هميشه در مورد آن فکر می کردم ، موضوع ايجاد يک بانک اطلاعاتی در زمينه مسائل توانبخشی و معلولان و يا حداقل طراحی يک راهنمای جامع از خدمات توانبخشی موجود در کشور بود.برخی مسائل و مشکلات بورکراتيک و وجود برخی ديدگاههای منفی در نظام اداری بهزيستی متاسفانه هميشه بعنوان يک مانع جدی در اين زمينه روبرويمان می ايستاد. سال گذشته در پی پيشنهادی که دوست خوبم – جناب آقای باغستانی ، مدير موسسه ديد هفت – ارائه کردند ، قرارشد تا اولين راهنمای جامع توانبخشی و خدمات شهری را تحت عنوان " کتاب طلائی " منتشر نمايند. ماهم طی نامه ای از همه دوستان بخش دولتی و غيردولتی خواستيم که در اين مورد مساعدت نمايند تا اين کار انجام شود. صحبت هائی که اخيرا" با ايشان داشتم حاکی از پيشرفت نسبتا"خوب کار است که اميدوارم هرچه زودتر و انشاالله تا روز جهانی معلولين امسال شاهد انتشار آن باشيم. دوستان موسسه سايت اينترنتی خود را هم ايجاد کرده اند که می توانيد ملاحظه کنيد.به نظر می رسد فرصت خوبی است تا مراکز توانبخشی ، شرکتها و موسسات و همه آنهائی که به نوعی با گستره توانبخشی در کشور مرتبط هستند از آن بهره ببرند وبه معرفی خود بپردازند.....


سه شنبه اين هفته صفحه " معلولين " روزنامه همشهري بيشترمطالب خود را به موضوع کنکور معلولين اختصاص داده بود . مطلب اصلي به موضوع " دلهره استفاده از دفترچه بريل " که امسال براي اولين بار ارائه گرديد مي پرداخت.مصاحبه هائي با برخي داوطلبان که گروهي آنرا مفيد وگروهي نامناسب دانسته اند.البته در آن زمان هم اين نگراني وجود داشت که ممکن است استفاده از دفترچه بريل در کنکور با مشکل روبرو باشد به دوليل يکي مسئله زمان و ديگري موضوع عدم آشنائي برخي داوطلبان با زبان بريل که خب هردو مورد در اين مطلب ذکر شده بود.البته متاسفانه گزارش بدون نتيجه گيري خاصي پايان يافته بود که از سرکار خانم کباري انتظار نمي رفت ، هرچند ممکن است نتيجه گيري را عمدا براي مسئولين گذاشته باشند.


مطلب دوم مصاحبه با اقاي جوادي همکار ما دردانشکده علوم توانبخشي و مسئول اجراي کنکور معلولين بود که فقط اين نکتهاي که گفته بودند تعدادمعلولين هرسال کاهش مي يابد مورد تائيد من نيست و اطلاعات ما در آنزمان که در سازمان بودم حاکي از افزايش آن است.


و مطلب سوم در مورد " حقوق عام وخاص معلولين " است که مصاحبه اي با آقاي دکتر صابري که خود نابينا مي باشند انجام شده است .توصيه مي کنم بخوانيد....

ششمين قسمت از مجموعه " حضور کودک معلول در خانواده " که به " کودک ناشنوا " اختصاص دارد امروز درر " ايران خانواده " منتشر شده است. البته دوستان در تيتر بندي کمي بي دقتي کرده اند و در عنوان آن آمده است " قسمت چهارم - کودک نابينا " که با متن همخواني ندارد.....

روزنامه جام جم سه شنبه - ديروز جون اين مطلب رو ديشب نوشتم ولی بعلت خرابی خط نشد وصل بشم حالا ديگه تاريخ چهارشنبه به اون می خوره - خبری در مورد برگزاری دومين دوره جشنواره ادبی ، هنری ناشنوايان در امريکا داشت که به مدت يک هفته در 13 منطقه واشنگتن برگزار می گردد. برگزارکننده آن همانند دوره قبل دانشگاه گلادت واشنگتن است- البته روزنامه جام جم آنرا گلارت نوشته است - که تنها دانشگاه ويژه ناشنوايان و کم شنوايان در دنيا شناخته شده است. در خبر آمده بود در جشنواره حدود 9500 نفر از 109 کشور جهان شرکت می کنند.اميدوارم ناشنوايان ايرانی هم در اينگونه مراسم شرکت فعالی داشته باشند....

هنوز زمان زيادي از مقاله اي که در روزنامه ايران در پاسخ به مطلبي در مورد ايجاد " دهکده هاي سالمندان " نوشتم نمي گذرد - البته شنيدم در آن زمان گويا دوستان در سازمان بهزيستي کمي هم دچار کدورت شده بودند - که امروز درروزنامه اطلاعات خبري در همين مورد خواندم که گويا همين کار در رشت در حال انجام است . هرچند هيچ ذکري از دست اندرکاران پروژه نيامده است ولي قاعدتا" بايد بهزيستي گيلان اطلاعي داشته باشد. از جناب آقاي دکتر فدائي و دکتر نحوي نژاد مي خواهم چنانچه در اين زمينه اطلاعي دارند ما را هم مطلع نمايند ، البته اين در خواستي دوستانه است....

يکي از کار هاي خوبي که اين روزها بيشتر ديده مي شود ايجاد بانک هاي اطلاعاتي در اينترنت است که مي تواند بسياري از نيازهاي فوري را برطرف کند و از هدر رفتن وقت هم بشدت جلوگيري نمايد.البته اين را در مورد بانک هاي اطلاعاتي بزبان فارسي عرض مي کنم چه در مورد سايت هاي خارجي سالهاست که اين کار ها انجام پذيرفته است.بهرصورت ضمن عرض خسته نباشيد به دست اندرکاران اينگونه سايت ها مايلم سايت " بانک اطلاعات ايران يا ايران هو " را معرفي کنم .هر چند در آغاز راهند ولي تلاش قابل تقديري انجام داده اند....

مسعود شايسته مقدم از قهرمانان سابق وزنه برداري معلولين و جانبازان است که آنگونه که به ياد دارم به قهرماني جهان هم رسيد. امروز نامه اي از او دريافت کردم البته بعد از چند سال که از او خبري نداشتم .او که معمولا از صندلي چرخدار استفاده مي کند خبر هاي خوبي از وضعيت زندگيش داده بود که خوشحالم کرد.دونکته در نامه اش داشت يکي اينکه عليرغم داشتن معلوليت همچون هميشه از توانمندي خود گفته است و دوم از قبوليش در دانشگاه که کار بزرگي است. احساس کردم راضي است که نامه اش را شما هم بخوانيد در اينجا آنرا مي آورم - جالب است - ضمنا عکس دختر کوچک و زيبايش را ببينيد. اين هم متن نامه مسعود شايسته .....My Dear friened Dr.Kamali:
Howdy?
Are you o. k ?
I don't have to obtain the leisure to introduce myself to you.
i must let you know,at least after many years old,i accepted in =
university in the field of Management.
I am really grateful,that i can go to university for continued my higher =
studies.
After one year,i can passed 40 unites with the best marks.
Now,i have a girl( Daughter ).
She is 4 years old,and sweety.
I write for you this letter as a able man,no as a disable man.
I'll go four days to Khomeini-Shahr Azad university,with my motorcycle( =
Totaly 60 KM each day )in all of season's,with GOD power.
I am eager to go there with all of difficulties,as a road,way,and so =
on....for learning.
I 'll get help from GOD greatest.
I will send my daughter photo,for you.
I prepare write a letter to Farsi language for you,would you please send =
me your maling address,as soon as possible.
Looking forward to your immediate reply.
Take care & Keep in touch
M.Shayesteh
Your small brother

يکي از مسائلي که معمولا براي افرادي که از کارهاي اجرائي کنار مي آيند رخ مي دهد اين است که ممکن است از جاهاي ديگر براي آنها پيشنهاد هائي مطرح شود و از آنها بخواهند که کار جديدي را بپذيرند.در حال حاضر اين مسئله کم وبيش در مورد کار من هم مطرح شده است که در مورد يک موضوع خيلي هم جدي شده است.البته من قصدي براي پذيرش کار اجرائي جديد ندارم و به قولي مقاومت مي کنم.احساس مي کنم کارهاي عقب افتاده زيادي دارم که بايد به آنها بپردازم و اين فرصت که در حال حاضر دارم بهترين زمان براي انجام آنهاست.

...

يکي از مسائلي که هميشه در مقابل تفکر خلاق قرار مي گيرد موضوع عادات ماست. معمولا عادتها مانع از اقدام انسان به تفکر بويژه کسب ايده هاي جديد هستند. اين عادات آنقدر براي فرد عادي و روتين مي شوند که او هرگز نمي پذيرد راه ديگري هم براي انجام آن عمل خاص به شکلي ديگر هم وجود دارد.يک مثال در اين زمينه ديدم که خيلي جالب بود.در اينجا آنرا نقل مي کنم:


يک راننده کاميون براي مراجعه به آدرس شرکتي در حرکت بودو وقتي به خياباني که شرکت در آن قرار داشت رسيد متوجه علامت " ورود ممنوع " در ورودي خيابان شد.به حرکت خودادامه داد تا به خيابان موازي بعدي رسيد و از کوچه اي که در آن خيابان مورد نظر بود رد شد. ولي تا به چند قدمي محل شرکت رسيد متوجه نشده بود که پياده است.


قدرت عادات بسيار زياد است. آلفرد پريمن مي گويد:" پس از دوسال انجام کاري به شکلي مشابه ، آنرا به دقت مورد بررسي قرار دهيد. پس از پنجسال ، به آن به ديده شک و ترديد بنگريد. پس از هفت سال آنرا بدور انداخته و از نو شروع کنيد."


سعي خواهم کرد درآينده بيشتر در اين زمينه صحبت کنم....

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست / که هرچه بر سر ما مي رود ارادت اوست


نظير دوست نديدم اگر چه مه و مهر / نهادم آينه ها در مقابل رخ دوست


صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد / که چون شکنج ورق هاي غنچه تو بر توست


نه من سبو کش اين دير رند سوزم و بس / بسا سرا که در اين کارخانه سنگ و سبوست


مگر تو شانه زدي زلف عنبر افشان را / که باد غاليه سا گشت و خاک عنبر بوست


نثار روي توهر برگ گل که در چمن است / فداي قد تو هر سرو بن که بر لب جوست


زبان ناطقه در وصف شوق نالانست / چه جاي کلک بريده زبان بيهده گوست


رخ تو در دلم آمد مراد خواهم يافت / چرا که حال نکو در قفاي فال نکوست


نه اين زمان دل حافظ در آتش هوست / که داغ دار ازل همچو لاله خودروست