همينطور " آسايشگاه شهيد فياض بخش مشهد " هم که از بزرگترين آسايشگاه های کشور است ، سايت خود راراهاندازی کرده است.


سازمان بهزيستی استان اصفهان هم دارای پايگاه اطلاعات در اينترنت شد. البته هنوز سايت کاملی نيست . اطلاعات در مورد حوزه " امور توانبخشی " را هم می توانيد ملاحظه کنيد.....

کنگره " پرستاری توانبخشی " از ديروز در دانشگاه علوم بهزيستی آغاز شده است وتا فردا هم ادامه دارد. اين کار بههمت سرکار خانم دکتر مداح که بحق دين بزرگی برگردن پرستاری ايران دارند و همکارانشان در دانشگاه علوم بهزيستی و توانبخشی برگزار شده است. امروز من هم توفيقی داشتم تا در يکی از پانل ها که نحت عنوان " پرستاری توانبخشی مبتنی برجامعه " نام گرفته بود حضور داشته باشم. البته قبل از پانل چند سخنرانی هم انجام گرفت که در نوع خود خوب بودند. جای تاسف است که متن سخنرانی ها به سرعت روی شبکه دانشگاه قرار نمی گيرد وامکان بهره وری را پائين می آورد. اميدوارم اين نقيصه نيز رفع بشود. به هر صورت آنچه در پانل تاکيد کردم ضرورت پرداختن دانشگاه به ارائه راه حل برای معضلات اجرائی است و بخصوص پذيش نگاه مبتنی برجامعه يا جامعه نگر در آموزش ها چه اگر آموزش کادر تخصصی در دانشگاهها با همين شيوه فعلی صورت بگيرد انتظار اصلاح سيستم اجرائی ، خواب وخيالی بيش نيست. آرزومندم برگزاری چنينی کنگره هائی به ارقاء دانش وعملکرد و تغيير نگرش افراد درارائه خدماتی جامع و مبتنی برجامعه منجر گردد...


ايِن عکس با اندازه ای مناسب در صفحه اول اعتماد امروز خودنمائی می کرد. در شرح ان نوشته شده بود وقتی مسئوليت با معنويت در هم می آميزد. اين افسر پليس ديروز بيش از يک ربع برای گرفتن تاکسی جهت اين معلول به خيابان انقلاب تهران چشم دوخته بود!" . برای من البته خيلی تعجب آور نيست بارها در مورد آن بحث کرده ام . از روزنامه اعتماد بخاطر پرداختن به اين موضوع که همانا نحوه اياب و ذهاب معلولان در شهر است متشکرم. اميدوارم سرپرشت جديد شهرداری تهران که امسال در همايش مناسب سازی شهر برای معلولان از موضع معاون عمرانی وزير کشور قول هائی در اين زمينه دادند ، در اين مورد دستورات قاطع تری صادر کنند بويژه اينکه حالا هردو مسئوليت را باهم دارند....

دوست خوبم جناب اقای دکتر امير رادفر - البته نه آن آقای دکتر رادفر که در وبلاگ توانبخشی ايران می نويسند - در مورد آن مطلبی که چند روز قبل پيرامون نظرات دوست فيزيوتراپيستی که به کانادا سفرکرده بودند ، در اينجا نوشتم ، مطلبی را در قسمت نظرات نوشته اند که چون ممکن است برخی از دوستان امکان خواندن آنرا پيدا نکنند ، فکر کردم آنرا نقل کنم. نکات بسيار ارزنده ای را نوشته اند و شخصا" اميدوارم بزودی با حضورمجدد جناب آقای دکتر در ايران بتوانند آن تجربيات خوب را منقل نمايند. برای ايشان آرزوی موفقيت بيشتر دارم .... واما مطلب ايشان....

[ email | ] Amir Radfar

Dear Dr Kamali,
I read your interesting weblog everyday.I share my Ideas in this weblog with the hope of creating a positive effect on your readers.Regarding the issue that you brought up,I guess, the main and very impotant difference between our formal education in Iran and US is about being practical.I can tell you many examples of how they adopted theoretical aspects of the science with its application and we arenot doing so.The role of private sector is also outstanding..I also guess ,we need to learn more and more to see these differences.here Students learn how to deal with the updated and daily life problems and we still stuck in our dogeared books.I wish there would be a way to transfer such a big acheivements to our students backhome.
Kindest Regards
Amir Radfar M.D
Research Fellow
UNIVERSITY OF SOUTHERN CALIFORNIA

در همايش مديريت امداد ونجات که امروز درتالار امام بيمارستان امام خمينی آغاز شد با همراهی دکتر ارجمند و آقای مرادی دو مقاله داشتيم که يکی از آنها به صورت پوستر ويکی هم برای ارائه به شکل سخنرانی پذيرفته شده است. همانطور که گفته بودم فردا بايد آنرا تحت عنوان" الگوي ارائه خدمات توانبخشي به آسيب ديدگان ناشي از بلاياي طبيعي " ارائه کنم که الان هم مشغول آخرين اصلاحات در اسلايدها هستم. مقاله پوستر هم در مورد "بررسي نحوه ارائه خدمات توانبخشي به آسيب ديدگان زلزله گيلان و فارس " می باشد که انشاالله فردا شب هردو مقاله را در سايت قرار خواهم داد. البته از نظر من اشکالی برای ارائه آنها پيش از سخنرانی وجود ندارد ولی به احترام برگزار کنندگان همايش بماند تا فرداشب....

دو خبر : اول اينکه دوستانی که منتظر مابقی دروس روش تحقيق بودند مطلع باشند که مبحث " روش های جمع آوری اطلاعات " به کلاس اضافه شد. دوم هم اينکه دانشجويانی که صبح يکشنبه با من کلاس دارند هم با خبر باشند که بعلت تقارن کلاس و زمان ارائه مقاله من در همايش امداد ونجات متاسفانه در آنروز کلاس برگزار نخواهد شد.نظر شما چيست؟

عيد سعيد غدير خم مبارک باد


خاطرم می آيد در دوره اولی که در بهزيستی بودم ( 71 - 74) ، در همان اواخر دوره اطلاع دادند که نمايشگاهی از نقاشی های دانش آموزان نابينا برپا شده است. به ديدن آثار رفتم . کارهای خوبی انجام شده بود و بويژه اثاری از مجسمه سازی هم وجود داشت. یه طور مشخص کارها حاصل زحمات مربی ارزنده آنان سرکار خانم سپهر بود.ايشان را بسيار علاثمند يافتم و تا همان زمان که در بهزيستی بودم سعی کردم تا از فعاليت های ايشان حمايت کنم. بعد از رفتن از بهزيستی و حتی در دوره اخير هم خبری از ايشان نداشتم تا ديروز که در ضميمه " چارديواری " روزنامه جام جم شاهد مصاحبه ای بودم که با وی انجام شده بود. يکی از سوتيتر های انتخاب شده برای اين مصاحبه را برايتان نقل می کنم تا به گوشه ای از کار بزرگ او پی ببريد " او رنگهای مختلف را با طعم و بوهای مختلف اختراع کرد تا نابينايان بتوانند نقاشی کنند". ملاحظه می کنيد؛ توصيه می کنم متن مصاحبه را هم در اينجا بخوانيد. برای ايشان آرزوی موفقيت بيش از پيش دارم....

امروز عصر از سوی موسسه استثنائی عصای سفيد دعوتی داشتم تا در مراسم سالگرد آن شرکت کنم. يکی از ويژگی های مهمی که در موسسه می توان سراغ گرفت تکيه بر همدلی آحاد مختلف جامعه است که بخوبی هم ازعهده آن برآمده اند. اينک که سرکار خانم کسمائی همسر زنده ياد مرحوم نامنی موسسه را اداره می کنند نيز بر اين خصلت تاکيد دارند. به نظر می رسد که در جذب نيروهای همدل هم تا اندازه زيادی موفق بوده اند.گزارش خوبی هم از فعاليت های يکساله موسسه دادند که تکيه بر گشترش برنامه های توانبخشی برای من جالب بود. ضمنا" سايت موسسه را هم در اينترنت راه اندازی کرده اند که با کليک بر نام موسسه می توانيد بدانجا برويد. افرادو موسسات خير و خيريه ، هنرمندان و خانواده های افراد نا بينا و کم بينا و برخی مسئولان هم در برنامه حضور داشتنا که هنرمند عزيز جناب اقای حصيری هم به هنرنمائی پرداختند. يکی از نکاتی هم که در گزارش خانم کسمائی بود اينکه تلاش کرده بودند تا امسال يکی از آرزوهای استاد نامنی را هم محقق کنند و آن اينکه راه ورود کودکان نابينا به موسسه را باز کنند تا آنها هم از خدمات موسسه برخوردار شوند که فرمودند کارهای خوبی در اين زمينه داشته اند.
به هر صورت بايد قدردان زحمات هيات امنا محترم موسسه که انصافا" انسانهای شريف و با کفايت و متغهدی هستند باشيم و از خداوند توفيق بيشتر برايشان آرزو نمائيم....

اين ترم روزهای يکشنبه کمی کار سنگين شده است . صبح ها را با دانشجويان کارشناسی ارشد و عصر هم با دانشجويان کارشناسی. دوستانی که با من کلاس داشت اند می دانند که در کلاس هم نمی توانم بنشينم و همين امر بر ميزان خستگی می افزايد. از اين رو ممکن است کمی بر روی فعاليت هائی هم که در وبلاگ و سايت دارم تاثيرگذار باشد . بهر صورت برخی مشغله های جانبی باعث گرديده است تا کلاس ها اينگونه فشرده شوند . اميدوارم که با کمی تلاش بيشتر بخوبی از عهده کار برآيم....

امروز فرصتی دست داد تا با يکی از دوستان فيزيوتراپيست که مدتی را برای بررسی به کانادا رفته بود ، صحبت کنم. خب آنطور که پيدا بود برخی از دوستان انتظار داشتند که ايشان در آنجا ماندگار شوند. بسيار جالب بود که در عين حالی که من به توانمندی ايشان برای ماندن در آنجا و ادامه کار و حتی تحصيل اذعان دارم، ايشان برگشته بودند ومی گفتند من همين جا را انتخاب می کنم. نکته ديگری که بيان می کردند اعتقاد ايشان به اين مسئله بود که ما بلحاظ تسئوری وعمل هيچ چيزی کم از آنجا نداريم الا يک نکته که بسيار هم اهميت دارد و آن " اهميت فراوانی است که برای بيمار- من می خواهم تعبير مشتری را برگزينم- در آنجا قائل هستند."البته اين به نظر من مطلب کمی هم نيست. می گفت بسيار خوشحالم که اينک خوم انتخاب کرده ام واين انتخاب را با بررسی و ديدن وطالعه انجام داده ام. عليرغم تسلطی که بر فيزيوتراپی دارند ومباحثی راهم تدريس کرده و می کنند به آقای دکتر ابراهيمی می گفتند که حتما باز هم در کلاسهای ايشان شرکت خواهند کرد. در همين رابطه اين راهم بگويم که ديروز هم با يکی از دوستان پزشک صحبتی داشتم ، کمی دلخور بودند از عدم شناختی که در مديريت ها نسبت به کارکنان وجود دارد. تعريف می کردند که برای موضوعی در يک جلسه که با حضور فردی از يک شرکت خارجی برپا بود مطالبی را در مورد يک طرح گفتم در حاليکه برخی از دوستان از پرگوئی من خسته به نظر می آمدند آن طرف پيشنهاد شغلی تمام وقت در مقر اصلی شرکتشان را در همان جلسه به من دادند. ! هميشه اين سوال برايم بی پاسخ مانده است ، براستی قدراين انسانها وسرمايه های ملی را می دانيم؟؟؟!!!...

بواسطه فعاليتی که چند ماهی است در جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ايران انجام می دهم امروز می بايد در يک گفتگوی زنده تلويزيونی با شبکه خبر حاضر می شدم. بعد از درگذشت زنده ياد " دکتر عبدالرضا چولائی " دوست وهمکار عزيزمان ، دوستان در جهاد اصرار داشتند دنبال کار او را در برپائی " مرکز مطالعات رشد وسلامت کودک " برعهده بگيرم. من هم تلاش کرده ام که عليرغم مشغله های زياد پيگير آن کار هم باشم که خب تا اندازه ای هم پيشرفت داشته ايم. کار مرکز را برتمرکز بر کودکان بدنيا آمده از روشهای IVF و ميکرو اينجکشن در پژوهشکده رويان آغاز کرده ايم و گقتگوی امروز هم بر همين محور بود. هدف اصلی از تاسيس مرکز ايجاد بستری برای انجام مطالعات رشد وسلامت همه کودکان ايرانی است و اميدواريم بتوانيم در اين زمينه به يک ابزار مناسب و دقيق دست يابيم. البته قعلا بر روی همين کودکان تا درآينده کار را گسترش دهيم. ضمن اينکه برزودی سايت و خط تلفن مشاوره مرکز هم راه اندازی خواهد شد. يک نکته که در بحث امروز مطرح شد و انشاالله در آينده هم بدان خواهيم پرداخت مسائل فرهنگی پيش روی اين کودکان وخانواده های آنان است. هرچند شايد هنوز زود باشد تا در اين مورد باتوجه به سن کم اين کودکان صحبت کنيم ولی زمان به سرعت خواهد گذشت و آنان درمورد تفاوت نحوه تولد خود پرسش هائی را مطرح خواند کرد.خانواده ها بايد زمينه ای را فراهم نمايند تا با آنان به صراحت و با زبانی قابل فهم مسائل را درميآن گذارند چه اصلا مناسب نيست تا در اين مورد مسائل را از زبان ديگران بشنوند وآنهم غلو شده ونامربوط. اميدوارم در مرکز هم دراين زمينه برنامه های آموزشی و مشاوره برقرار نمائيم....

" تلاش کن ببينی که چه کاری ارزش انجام دادن دارد و بياد داشته باش که نبايد از طريق اندازه چيزها ، آنان را مورد قضاوت قرار دهی . انجام کار کوچکی که مستقيما" در کار استاد مفيد است ، بسی ارزشمند تراز انجام کاربزرگی است که جهان ، خوب می نامدش. نه فقط بايد امر مفيد را از غير مفيد تشخيص دهی بلکه بايد مفيد تر را از کمتر مفيد تشخيص دهی . غذا دادن به فقرا ، عملی خير و شرافتمندانه و مفيد است. اما غذا دادن به روح آنها ، شرافتمندانه تر و مفيد تر از تغذيه جسم آنهاست. هر انسان ثروتمندی می تواند جسم را تغذيه کند . اما فقط آنانی که شناخت دارند قادر به تغذيه روح اند. اگر شناخت داشته باشی ؛ اين وظيفه توست تا به ديگران کمک کنی تا شناخت پيدا کنند." کتاب جديدی را در دست خواندن دارم بنام " پر پرواز" اثر استاد " کريشنا مورتی " ، جملات بالا را از آن انتخاب کردم تا برای دوستان نقل کنم. هرچند انتخاب آن از ميان اين کتاب کوچک بسيار سخت بود. تمام کتاب سرشار از لطافت وشور عجبيی است. توصيه می کنم حتما" مطالعه کنيد. کتاب را انتشارات بهنام چاپ کرده است....

امشب چند صفحه ديگر از سايت خودم را عوض کردم....

سال قبل که دوستی که ازامريکا آمده بودند که از طريقی به من معرفی شدند و در دفتر بهزيستی با ايشان ملاقاتی داشتم. از جوانانی بود که سالها در انجا کار کرده بود. اما علت ملاقات نوع کار ايشان بود. ايشان چند سالی بود که با يک فرد امريکائی آموزش غواصی می دادند آنطور که می گفت به طور اتفاقی معلولی از آنها چنين درخواستی می کند وهمين امر باعث می شود که کار خود را در اين زمينه متمرکز کنند چون آن فرد بخوبی از عهده آن کار برمی ايد. ايشان مطرح می کرد که اگر بتوانيم با مشارکت هم وآن دوستش مرکزی را تاسيس کنيم که خودتان بقيه قضايا را می دانيد. اما اينکه امشب در اين زمينه نوشتم علتش آن اشت که دوستی از راه دور زحمت کشيدند وآدرسی را فرستادن که مربوط به چنين مرکزی می باشد.

سايت آن را اينجا می توانيد ببينيد. ملاحظه کنيد.....

امشب صفحه سايت اصلی خودم را ( البته فقط صفحه اول ) عوض کردم. اميدوارم خيلی خرابکاری نکرده باشم....

امشب آغاز سال بيست وپنجم پيروزی انقلاب اسامی ايران است. کاری بسيار بزرگ که در آن دوره کوتاه انجام شد. متاسفانه ابعاد آن کار عظيم به خوبی گشوده نشد و نيز در ادامه راه معضلات بسياری پديد آمد که با تلاش و کوشش بزرگوارانه مردم کار بدينجا رسيده است. اينک برای تداوم آن شور ودرخواست های مردم نياز به تدوين و ارائه راهکار های جديد و میتنی بر موقعيت های نو جديد بويژه آنچه در دنيای قرن بيست ويکم مطرح است ، می باشيم. برای اينکار شناخت مسائل و معضلات موجود وپيش رو و سپس تدوين برنامه راهبردی در اولويت اول است نه تنها برای هر بخش از نظام کشور که برای هر مجموعه کوچکی که در ايران به فعاليت مشغول است. پرداحتن به موضوع جايگاه ايران و تلاش برای سر بلندی آن و ارتقاء سطح دانش و مهارت و توليد علم ، به نظر می رسد می تواند راهبردهای مهمی برای سال بيست وپنجم انقلاب باشد. به اميد ايرانی آباد ، آزاد و مستقل ....

من هميشه فکر می کنم انسان اگر خوش بين باشد خيلی بهتر از اين است که بويژه نسبت به ديگران بدبين باشد. اين بحث نگرش مثبت اين روزها به طور جدی مطرح است و کتب و اطلاعات زيادی هم در مورد آن ارائه می شود. اگر فرصتی در اينده داشتم در مورد آن چيزهائی خواهم نوشت. دوستی فال مردان متولد آذر را برايم فرستاده بود که در آن بر اینکه آنها بيش از حد خوش بين هستند بسيار تاکيد شده بود. به نظر می رسد هرچيزی به صورت افراط و تفريط اصلا" خوب نباشد. من هم اگرچه متولد آذر ماه هستم و تااندازه ای هم خوش بين و حتما" سعی می کنم اعتدال نگه دارم. در کتابی که در دست مطالعه درام در مورد " نگرش مثبت " نوشته الوود . ان . چپمن پاراگرافی هست که به نظرم رسيد بد نيست نقل کنم . با اين اميد که مفيد باشد برای دوستان. او می نويسد: " تجربه به من آموخته است که برای نوآوران ، شيوه نگرش ، موضوعی خيلی شخصی و حساس است . کسی نمی تواند شما را وادار کند طرز برخورد شخصی خود را عوض کنيد. تنها شما مسئول آن هستيدو فقط می توانيد آنرا به " سبک خودتان " تغيير دهيد. عالی ترين نقطه شروع برای پژوهيدن درراه خوش بي« و خوش برخورد شدن ، کندوکاو در نگرش کنونی خودتان است. پيشنهاد می کنم روراست باشيد و نه خيلی جدی ، برای اينکه درون نگری بيش از حد ممکن است باغث از دست دادن بينش و يا شوخ طبعی شما گردد. زمانی که سعی در بهبود نگرش مثبت خود داريد ، اين امر می تواند تاثيرات منفی در جهت انگيزش شما داشته باشد." حتما برای کسب نگرش مثبت تلاش کنيد بی آنکه به زياده روی در مورد آن بپردازيد....

امروز را بيشتر به کار طراحی مجدد صفحات شخصی خودم در اينترنت مشغول بوده و هستم.اميدوارم کار خوبی از آب درآيد. البته با توجه به بضاعت اندک در اين زمينه از نظر زيبائی کار چندان دلچسبی نخواهد شد ولی اميدوارم آن دوستانی که از زمينه سياه کار ناراضی بودند ، رضايت بيشتری پيدا کنند...

نمی دانم در مورد اين موضوع چگونه بايد بنويسم. امروز که طرح های تحقيقی دانشجويانم را برای دادن نمرات پايان ترم درس روش تحقيق تصحيح می کردم ، به مواردی برخوردم که ناراحت کننده است. عليرغم تاکيدی که بارها در کلاس داشته ام که در مورد نوشتن " طرح تحقيق " به کار خود اعتماد کنيد و هرگز به رونويسی از طرح های ديگران نپردازيد و اينکه آنچه خود بنويسيد هرچند نکاتی را هم اشتباه داشته باشد، برای من بسياربا ارزش تر است تا آنکه رونويسی از طرح های ديگران باشد. اما متاسفانه امروز شاهد اين مسئله بودم - بجز عده اندکی - و اين برای من خيلی خوشايند نيست.البته ارزشيابی من از دوستان خوب است و می دانم که در طول ترم با مفاهيم تحقيق آشنائی نسبتا" مطلوبی پيدا کرده اند ولی به هر صورت تاکيدی که دارم و آن اينکه کارها را برای روز های پايانی ترم نگذاريد در طول سالهائی که تدريس می کنم هنوز مورد قبول دانشجويان نيست. ممکن است دوستانی بگويند اين موضوع - کارها بماند برای دقيقه 90 - جزئی از فرهنگ این سرزمين شده است ، اما آیا زمانی برای تغيير اين فرهنگ هم در نظر داريم؟ امروز هم که اين يادداشت را می نويسم تنها قصدم تذکری است به دوستان و نيز دانشجويان عزيزی که در اين نيمسال با هم کلاس داريم . البته قصد دارم با تغيراتی هم که در نحوه کار کلاسی ايجاد خواهم کرد به اين مشکل تا حدی پايان دهم. به اميد خدا....

خب امشب از همان شب هائی است که قصد ندارم چيزی بنويسم.


خبری در همشهری بود مبنی بر " اکروپليس در انتظار معلولان ". هر چند مدتی از خبر می گذرد ولی چون مهم بود آنرا نقل می کنم. گويا قرار است در المپيک 2004 معلولين شرکت کننده به برج مرتفع اکروپليس در ارتفاع 156 متر صعود کنند. البته گروه مخالفند و می گويند اين کار باعث تخريب آنجا خواهد شد. حالا بايد تا آن زمان صبر کرد ببينيم چه رخ خواهد داد....

يک خبر تکان دهنده از " جام جم " بخوانيد .

جام جم آنلاين - پيرمرد ژاپني ، پس از كشتن دختر معلولش ، با چاقوي آشپزخانه گلوي خود را بريد.
به گزارش سايت ماينيچي ، اجساد يوشينوري كاواكامي 61 ساله و دختر 34 ساله اش جانكو در آپارتمانشان واقع در نانكوي ژاپن كشف شد.
به گفته پليس ، يوشينوري قبل از كشتن خود با چاقو به جان دختر بيچاره افتاده و گلوي وي را بريده و سپس با يك اسكنه كه مربوط به وسايل كار خود بود ، خود را كشت .
بر اين اساس ، يوشينوري صاحب يك شركت فروش آجر و سفال ، به همراه دختر معلولش با هم زندگي مي كردند و طبق مدارك موجود، دخترك حدود 25 سال پيش در يك حادثه تصادف رانندگي براي هميشه فلج شده و پدر و مادرش مراقبت از وي را برعهده داشتند.
مادر وي نيز زماني كه جانكو 18 ساله بود، فوت كرد و او براي هميشه تنها ماند.
يوشينوري نيز به دليل مشغله كاري نمي توانست به دختر خود برسد و همين امر باعث ناراحتي هاي شديد ميان آنها شده بود و همسايگان نيز به دليل معلول بودن جانكو وي را مسخره كرده و او نيز سعي مي كرد كمتر آفتابي شود.
تحقيقات پليس در زمينه انگيزه اصلي جنايت ادامه دارد اما آنها حدس مي زنند كه اختلافات خانوادگي ، دليل اصلي جنايت مذكور بوده است.
اگر نظری داريد بگوييد....

يکی دو هفته پيش در مورد دو نمايش ارزنده نوشتم. " واما ...انسان " و " روز هشتم " که يکی در صحنه تاتر و يکی را برصفحه تلويزيون شاهد بودم. در همان زمان مطلبی نوشتم که چاپ آن به صفحه امروز " با معلولين " روزنامه اطلاعات موکول شد. چنانچه مايل باشيد و بخواهيد آنرا بخوانيد اينجا کليک کنيد. در اين صفحه مقالات خوب ديگری هم وجود دارد که يکی از آنها در مورد " مناسب سازی محيط برای کودکان دارای نقص بينائی " است که سرکار خانم ارجمند خواه کارشناس محترم بهزيستی که سالها عهده درا مسئوليت مرکز نابينايان رودکی بودند ، آنرا نوشته اند .برای خواندن آن اينجا کليک کنيد....

امروز و به تعبیری از دیروز نیمسال (ترم ) جدید تحصیلی در درانشکده آغاز شد. حجم درس های من در این ترم هرچند از نظر ساعات کمی افزایش یافته است لیکن در باطن بسیار افزایش پیدا کرده است. همه گروه های کارشناسی ارش درس روش تحقیق را بامن دارند که نزدیک 30 نفر می شوند. این موضوع باعث آن خواهد شد تا وقت وانرژی بیشتری برای کار بگذارم، بویژه آنکه ارزشیابی کار هم طرح های تحقیقی خواهد بود که دوستان ارائه خواهند نمود و این کار را سنگین تر خواهد کرد. لیکن با علاقمندی که امروز در همه آنها مشاهده کردم مطمئن هستم ترم و کلاسهای خوبی خواهیم داشت و امیدوارم بویژه دوستانی که در دوره کارشناسی ارشد هستند بتوانند از این فرصت برای طراحی پایان نامه تحصیلی خوب بهره کافی ببرند. البته دو گروه دانشجویان کارشناسی هم در این ترم همین درس را دارند که امروز آنها را با نشاط و آماده دیدم. البته این تعارف نیست چرا که اگر خاطرتان باشد در ترم گذشته کمی از روحیه دانشجویان در ابتدای ترم انتفاد کرده بودم ، هرچند آنها هم در اواسط ترم و بویژه پایان ترم علاقمند وپیگیر کارها بودند.

امروز در کارگاهي که به همت دفتر سلامت خانواده وزارت بهداشت و دوست خوبمان آقاي دکتر دلاور برپا شده بود شرکت کردم. موضوع کارگاه مراقبت هاي ادغام يافته ناخوشيهاي کودکان بود. البته به قول دکتر دلاور موضوع تازه اي نيست بلکه نوع رويکردي که به مسئله سلامت کودکان دارد شايد نو باشد. نکته اي که به نظرم جالب است آنکه در طول سالهاي گذشته به طور دائم در چنين کارگاه هائي دوستان شرکت کرده اند و در مورد مباحث مختلفي که بويژه در مورد راه هاي ساده تر و کم خرج تر درمان کودکان وجلوگيري از مرگ ومير کودکاندر سنين ابتدائي عمر است صحبت شده است . اما به نظر مي رسد همين کارگاه امروز که گروه مخاطب خود را پزشکان عضو هئيت علمي دانشگاهها قرار داده بود نمي تواند موفقيت آميز باشد. چرا ؟ از نظر من مشکل را بايد در دانشگاه جستجو کرد . ؤيرا دانشگاه از زماني که در سال ۵۳ آن حرکت مثبت خود را که بعدها منجر به شکل گيري شبکه بهداشتي درماني کشور شد، انجام داد، ديگر هيچ حرکتي نداشته است تا در جريان سلامت جامعه بارز و قابل ارائه باشد. بنابراين دوستاني که هر از چند گاهي در ستاد وزارت خانه بود هاند با توجه به تمايلات و علاقمندي هاي خود برخي از دستورالعمل هاي سازمان جهاني بهداشت را گرفته و بيشتر هم از سر دلسوزي تلاش ميکنند تا پزشکان را در اين مسير همراه کنند که متاسفانه کمتر هم موفق مي شوند. بنابراين من تصور مي کنم راه حل را بايد در دانشگاه و گروه هاي تربيت کننده پزشکان جستجو کرد نه در برخي از افراد عضو هيات علمي و يا مديران و مسئوليني که هر از چند گاهي و با سرعت تغيير مي کنند. اميدوارم که چنين شود....