سفر

فردا صبح عازم سفری حدودا دو هفته ای به مالزی هستم. مسابقات پاراالمپیک آسیائی در آنجا برگزار می شود و من هم همراه تیم خواهم بود. ممکن است دسترسی برای نوشتن با مشکلاتی همراه باشد که باعث شوم این هم که می نوشتم کمتر بنویسم و از این بابت عذرخواهی می کنم. برای پیروزی دوستان معلول و جانباز ما دراین مسابقات دعا کنید....

درد دل

متنی که در زیر می آورم درددلی است از همسر یک معلول که در بخش نظرات یادداشت قبلی نوشته اند. حدس زدم برخی از دوستان ممکن است این قسمت را نخوانند و بلحاظ اهمیت خواستم توجه عزیزان را به آن جلب کنم. مطمئنا به ایشان حق میدهم که نظر خود را بیان کنند و قصدی هم برای دفاع از عملکردم در بهزیستی ندارم. همانطور که امروز هم د رکارگاه آموزشی حقوق معلولان عرض کردم بسیار سخت است که ما بگویم دردها ونیازهای افراد دارای ناتوانی را بخوبی می فهمیم. بواقع تا در موقعیت واقعی همچونآنان نباشیم این امکان برایمان فراهم نخواهد بود. مادر سپید هم در کامنتی که بعد از این نظر نوشته اند به وضعیت چند نفر از نابینایان اشاره دارند که امیدوارم آن را مطالعه کنید و هرکس می تواندکمک کند و من هم با دوستان بهزیستی صحبت خواهم کرد. به عنوان سخن آخر اینکه همیشه از خدا خواسته ام و می خواهم که پست ومقامی به من ندهد که مرا از انسانیت دور کند و وجه فخرفروشی و دنیا طلبی باشد و مرا همیشه خادم عزیزان معلولم قرار دهد....
" سلام من به تازگی با وب لاگ شما آشنا شدم آقای دکتر کمالی چرا همیشه فقط حرف می زنید و از عمل خبری نیست البته الان نمی دانم در چه پست و مقامی هستید ولی زمانی که در معاونت توانبخشی سازمان بهزیستی بودید نیز کاری برای معلولین نکردید چرا هیچکس در مورد مقاله روزنامه همشهری حرفی نزد چون حتما خودتان قبلوش دارید چون تسهیلاتی نیست تا من که همسر معلولی هستم بعد از چند سال زندگی تنها و رها با یک بچه پشیمان باشم زندگی که با عشق شروع شد با عشق ادامه یافت اما اکنون با مشکلات متعدداجاره خانه قسطداروو.......که شما بهتر می دانید اما شما و امسال شما فقط و فقط به فکر خودتون هستید نه معلول و نه خانواده اش مگر اینها دلشون می خواسته اینطوری بشن پس چرا دادرسی در اینجا نیست خود حضرتعالی حاضری کمی از پولت بزنی و دست معلولی که در زندگی خود مانده را بگیری از پست و مقامت بگذری و به معلولی بدهی می دانی به تازگی برای یافتن کار به بهزیستی رفتم دکتر عبدوس در جواب به من گفت :هدف سازمان به کار گیری نیروی هدف نیست بیکاری معضل جامعه است خواهرم دست از کوشش بر ندارانگار خود نمی دانستیم یا وام می دهیم بابا وام به چه دردی می خوره کی قسط می ده و....حرف تو دل من که همسر معلول هستم زیاده پس سنگی می نهم بر دل که به قول بهزیستی ها می خواستی با یک معلول ازدواج نکنی - ناشناس"

شهر بدون مانع

در دوهفته گذشته در دو همایش شرکت داشتم که به نوعی به موضوع حضور بدون دردسر افراد دارای ناتوانی در شهر مرتبط بود. پنچ شنبه گذشته در همایش " نقش سازمانهای غیر دولتی در توسعه شهری " این موضوع را به " نقش سازمانهای غیر دولتی معلولان در رسیدن به شهر بدون مانع " اختصاص دادم و سخنرانی کردم. دیروز هم در همایش ملی مناسب سازی که از اهمیت ویژه ای هم به نظرم برخوردار بود شرکت کردم. البته قرار بود که در این همایش هم سخنرانی داشته باشم که متاسفانه مقدور نشد. موضوع " شهر بدون مانع " از مفاهیم جدیدی است که در دنیا به طور جدی پذیرفته شده است و کشورهای دنیا برای رساندن شهرهای خود به این کیفیت تلاشی دو چندان را در برنامه ریزی های شهری خود آغاز کرده اند. در سخنرانی خود در آن همایش عرض کردم که به نظرم می توان عبارت " توسعه شهری " را مترادف با مفهوم زیبای " شهر بدون مانع " در نظر گرفت و در چنین صورتی ما دیگر از مناسب سازی سخن نخواهیم گفت بلکه " شهر بدون مانع " خود ، مجموعه مفاهیم مناسب سازی را به همراه دارد. همانگونه که در روند آموزش کودکان استثنایی ابتدا مفهوم " آموزش ویژه " مطرح شد و آرام آرام از دورن خود مفهومی چون " آموزش تلفیقی " و در نهایت امروز " آموزش فراگیر" بیرون آمده است که بدان معناست که سیستم آموزش و پرورش عادی باید در تمامی مدراس خود آمادگی برا ی پذیرش کودکان دارای ناتوانی را داشته باشد. بنابراین " شهر بدون مانع " هم همچون " آموزش فراگیر" شهری است که همه مردم و اعضای جامعه بدون هیچگونه مانعی به تمامی امکانات آن دسترسی خواهند داشت. بدیهی است این مفهوم تنها مرتبط با موضوعات فیزیکی شهر نخواهد بود، بلکه تمامی ابعاد اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی آن را دربر خواهد گرفت. در آنجا پیشنهاد کردم تا دوستان در شهرداری درکنار شعاری که برا ی تهران انتخاب کرده اند و از " تهران ، شهر اخلاق " نام می برند و بدان سو قصد حرکت دارند ، شعار " تهران ، شهربدون مانع " را نیز مطرح کنند که مسلما این چنین شهری باید سر آمد رعایت اخلاق نیز باشد.
البته جای یک گلایه بزرگ هم در همایش دیروز از شهرداری باقی ماند که عدم حضور شهردار تهران و شهرداران مناطق و ... به هیچ عنوان پذیرفتنی نبود....

ششمين سالگرد وبلاگ

كمي باور كردنش سخت است اما به قول گزارشگران تلويزيوني مي ريم كه ششمين سال نوشتن در اين وبلاگ رو آغاز كنم. دراين مدت يادداشت هاي كوتاه و بلندي نوشته ام كه مطالب مختلفي را در زمينه هاي گوناگون شامل شده است. بي ترديد بيش از همه به موضوعات توانبخشي و معلولان پرداخته ام كه هميشه در اين سالها دغدغه اصلي من بوده است، هرچند كه مسئوليتي مستقيم هم در آن نداشته باشم.هنوز هم معتقدم با جايگاه استفاده از وبلاگ در موضوعات مختلف اجتماعي ، آموزشي و حتي سياسي فاصله اي بس طولاني داريم. در اين سالها بدين نتيجه رسيده ام كه نوشتن وبلاگ و پاي گذاشتن در دنياي مجازي از همه ساخته نيست. بررسي ها هم اين گونه نشان ميدهند كه شايد ميليونها وبلاگ در پنج سال اخير ايجاد شده اند اما درصد اندكي توانسته اند در مسير خود ثابت قدم باشند و استمرار داشته باشند. سرويس دهنده هاي وبلاگ نيز همه ماهه يا روزانه به عمر بسياري از وبلاگ هاي متوقف شده پايان مي دهند. در اين امر من عنصر نياز را بسيار دخيل مي دانم.از يك سو ‌نياز نويسنده به نوشتن واز ديگر سو نياز خواننده به دانستن. اين باعث مي شود تا فرد علاقمند به گفتن و نوشتن ، بنويسد و دوستي هم بالاخره زحمت خواندن را بكشد. وبلاگ نويسي تغيير مهمي را كه ايجاد كرد، آن است كه فرد حتما براي خواننده رسمي نمي نويسد بلكه در اين فضا آنچه بر دل دارد و در صفحه ياد اندوخته است به فضاي وب منتقل مي كند و خواننده كه در زمان متوقف نيست هر موقع كه بدان دسترسي داشته باشد و علاقه نشان دهد مي تواند آن را مطالعه كند. اين بدان معناست كه وبلاگ - عليرغم آنكه پاره اي آن را روزنامه نگاري مدرن يا نوع شخصي آن مي دانند - وابسته به زمان و مكان مشخصي نيست و حساب و كتاب سود وزيان و منفعت هاي مادي هم بر آن منصور نيست. براي دل نوشتن ، اطلاع رساني و انتشار فكار و ايده ها و.. وي‍‍ژگي وبلاگ است. انتخاب عنواني چون " سردبير خودم " - كار به محتواي آن ندارم- به عنوان يكي از اولين وبلاگ هاي فارسي مي تواند در اين حيطه معنا پيدا كند. در وبلاگ نويسي - حتي اگر آن را روزنامه نگاري پدانيم - تنها تو مي نويسي و همه روزنامه با مسئوليت توست كه منتشر مي شود . از اين رو برخي وبلاگ ها عليرغم داشتن خوانندگان اندك به عمر خود ادامه مي دهند و برخي با داشتن بازديد كنندگان فراوان به سرعت به انتها مي رسند.
خوشحالم كه اين وبلاگ هنوز زنده است و نفس ميكشد و آرزو دارم كه لطف الهي آنگونه مستدام باشد كه قلمي كه بر اين وبلاگ جاري است از خطا مصون باشد و در مسيري بر مبناي حق و براي بهبود وضعيت مردم و توسعه علم و دانش در اين سرزمين ره سپارد... در اين ساعت كه پنجمين سال نوشتن به پايان مي رسد و وارد سال ششم مي شوم لازم مي دانم از همه دوستان كه به من و وبلاگ لطف داشته اند سپاسگزاري كنم و تقاضا كنم مرا از دعاي خيرشان بي نصيب نگذارند ...