در ادامه معرفی برخی از پايگاه های اطلاع رسانی , انجمنها و مراکز توانبخشی دنیا امروز سازمان "توانبخشی بين المللی " را ببينيد. از جمله بزرگترين تشکل های غير دولتی مربوط به معلولان در دنياست و در سراسر جهان نمايندگی دارد و بسياری از سازمانهای دولتی و غير دولتی عضو آن هستند.در حال حاضر اينجانب نمايندگی اين تشکل را در ايران برعهده دارم. مهمتریت فعاليت کنونی آن تلاش برای تصويب پيمان نامه جهانی حقوق افراد دارای معلوليت می باشد.يکی از جديدترين مقالات در اين زمینه رادر اينجا می توانيد مطالعه کنيد.

چند روز پيش روزنامه جام جم خبر از يک مراسم هنری برای جمع آوری کمک برای معلولين داده بودگویا بسياری از هنرمندان بزرگ آمريکا شرکت کرده بودند ومردم را برای کمک ترغيب نموده اندوتوانسته اند بيش از 3.5 ميلين دلار جمع آوری نمایند.امروز هم در ايران به پيشنهاد هنرمند گرامی آقای انتظامی کمک های مردم برای همنوعان افغانی جمع آوری شد که حرکت ارزنده ای بود.نمونه اينکار رادر ايران بارها شاهد بوده ايم.حرکتهای فوق نشاندهنده آن است که رسيدگی به امورمعلولان بطور خاص وقشر های آسيب پذيربطور عام از عهده دولت ها خارج است و اگر کمک های مردمی از مجاری چون انجمن های خيريه ,موسسات و سازمانهای غير دولتی نباشد,تقريبا غيرممکن است.متاسفانه در کشور ما,عليرغم رشد چشمگيری که نهادهای غيردولتی در سالهای اخير داشته اندو با تکيه بر کمکهای مردمی ,به نوعی کمک حال دولت بوده اند, اما هنوز,بار اصلی در زمينه امور معلولان و رفع مشکلات آنان برعهده دولت - سازمان بهزيستی - است. بهزيستی به تنهائی نمی تواند جوابگوی مشکلات معلولان باشد,در اين زمينه حمايت و کمک نهادهای مردیمی لازم است,و در اين ميان , نقشی که چهره های محبوب مردمی دارند, درجلب توجه و نظر اکثريت جامه انکار پذير نيست.اينکه چهره های شناخته شده درعرصه های مختلف,از جمله ورزش , سينما, تلويزيون و .... گوشه چشمی به موضوع معلولين داشته باشند, در واقع دريچه است به سوی برانگيختن توجه عموم و اين يعنی نوعی بسيج همگانی هم برای کمک به دولت وهم برای کمک به معلولان...

بارها و بارها برايم پيش آمده که از ديدن یک فرد دارای معلوليت شرمنده شده ام.ما عادت کردیم که با چشم ترحم به افراد دارای معلوليت نگاه کنيم ,چون فکر می کنیم که آنها ناتوان هستند, در حاليکه اگر عميقا بنگريم,می فهميم که خيلی اوقات , ما ناتوان تريم .توانائی فقط با داشتن دست , پا, چشم ويا گوش نیست , بلکه قدرت ساختن وپيش رفتن , قدرت مبارزه با مشکلات و تسليم نشدن است.وقتی ما ازآنچه که داريم , حداکثر استفاده را نمی کنيم, نمی توانيم بگوئيم که توانا هستيم.حالا به خودمان نگاه بياندازيم و صادقانه قضاوت کنيم که از آنچه که از سوی خداوند به ما عطا شده , چقدر استفاده کرده ايم؟! می توانستيم کجا باشيم و کجا هستيم؟! چی می شد انجام دهيم و نکرديم؟! ما معلولين هنرمند, خلاق , قهرمان و ... کم نداريم . حالا به آنها هم نگاهی بیاندازيد و ببينيم آنها می شد چگونه بمانند اما نماندند, و می شد چه بشوند اما چی شدند. يک بار ديگر صادقانه قضاوت کنِم که کداميک از ما بيشتر دارای معلوليت هستيم.

امروز صبح که مطلب " چت " رو می نوشتم اصلا فکر نمی کردم که روزنامه جام جم هم در موردش مطلب داشته باشه . گزارش خوبی امروز درجام جم بوداز افزايش آمارمراجعه کنندگان به سايت هائی که امکان چت را فراهم می کنند. به خواندنش می ارزد وسپس تصميم برای استفاده جدی تر از آن حتی در ادارات وسازمان ها...

آدم ها صبح تا شب گپ می زنند, گفتگو می کنند, به حرف هم گوش می دهند , می خواهند همديگر را بيابند , ياد بگيرند وياد بدهند , خودشان را در ديگری پيدا کنند, به تفاهم برسند و لذت ببرند. اما عجيب آنست که آدم در اين قرن با يک وسيله ارتباطی مدرن , به نوعی از برقراری ارتباط می رسد که احساس می کند از تمامی ابزارها , بهتر و موثرتر است. کسانی که با کامپيوتر و اينترنت سروکار دارند , حتما با واژه " چت " يا همين " گپ " خودمان آشنا يند. هرچند مدتهاست که با با چت آشنا هستم , اما شاید چند روز يست که به ميزان تاثير آن در برقراری ارتباط پی برده ام.آدم وقتی پای کامپيوتر می نشيند , روی حروف می زندو ذهنيات خود را تبديل به جملاتی می کند که مقابل چشمانش ظاهر می شود, فرصتی پيدا می کند تا در باره آنچه که گفته است , هر چند برای مدتی کوتاه , فکر کند .آدم وقتی حرف می زند , جملاتش در هوا گم می شود و ديگر فرصت انديشيدن به آنچه گفته است , شايد نداشته باشد. اما وقتی چت می کند , اين فرصت برای او فراهم است , فرصت تامل در آنچه گفته است و علاوه براين , تامل بيشتردر آنچه شنيده است . داشتم فکر می کردم که در نيای امروز و بخصوص در جامعه ما که شايد ديگر کسی حوصله شنيدن حرف های ديگری را نداشته باشد, چت چه وسيله خوبی برای نزديکتر کردن آدم هاست.بعد فکر کردم چقدر خوب می شود اگر همه معلولان ما این امکان را داشته باشند که از راه چت , با آدم های اطراف و دوستان و خويشان خود ارتباط برقرار کنند بخصوص ناشنوايان که يکی از مسير های خوبشان برای ارتباط مسير نوشتاری است و عزيزان ضايعه نخاعی و مغزی که عمدتا از تحرک کمتر برخودارند وبيشتر از دستها می توانند بهره گيرند. نابينايان هم در اين مسير می توانند از امکانات صوتی در چت اسفاده کنند که بسيار هم جذاب است. اين راه را ما برای ادامه فعاليت در آينده برگزيده ايم و اميد وارم روزی را شاهد باشم که همه دوستان معلولم از اينگونه امکانات بهره مند شوند. حتما در آِنده شاهد خواهيد بود. انشاا

قابل توجه همه دوستانی که بيش از حد به کار با کامپيوتر می پردازند وخب بيشتر مبتلا به کمردرد. ديروز روزنامه جام جم مقاله جالبی درمورد کمردرد و راههای پيشگيری ودرمان و توانبخشی آن داشت که مناسب ديدم يادآوری کنم و توصيه بخواندن و يک توصيه هم از طرف خودم که روزگاری را به کار فيزيوتراپی مشغول بودم که مهمترين کار برای پيشگيری از کمردرد ورزش و داشتن تناسب اندام است . اين دو کار را فراموش نکنید کمردرد فراموش می شود.

ديشب برای افطار منزل يکی از استادان گذشته بودم به اتفاق چند تن ديگر از دوستان. بحثی در مورد توانمنديهای افراد دارای معلوليت پيش آمد و اين نکته که بارها هم شاهد بوده ام که مردم در مقابل ديدن اينگونه قدرت نمايی ها معمولا می گويند اگر اينها معلول نبودند آنوقت چه می شدند . خب برخی ممکن است پاسخ را اينگونه بدهند که بسيار بالاتر از اين حد خود را نشان می دادند. اما استاد محترم ما که در جمع حضور داشتند عقيده ديگری داشتند.ايشان داستانی از سامرست موام را باعنوان " خادم کليسا " نقل کردند که بواسطه مفيد بودن آنرا نقل می کنم. قصه از اين قرار است که خادمی در کليسای شهر پاريس مشغول بکار بوده است , بسيار مومن و کارا اما بيسواد. کشيش عوض می شود و دستور می دهد بايد همه در کليسا باسواد باشند در نهايت عليرغم همه درخواستها خادم اخراج می شود. روزها بدنبال کار می گرد د ونمی يابد.در شانزه ليزه قدم ميزده, هوس کشيدن سيگار می کند هرچه جستجو می کند پيدا نمی کند.تصميم می گيرد بساط سيگار فروشی را بياندازد. شروع می کند و چند وقت بعد يکی ار پسران را در چهارراه بعدی بکار وامی دارد و... پول هنگفتی را در طول سه سال کسب می کند و آنها را در يکی از بانکها بحساب می گذارد و بانک هم پز خوبی برای داشتن اين مشتری داشته است. روزی بانک تصميم به مشارکت با او می گيرد وقتی در بانک حاضر می شود می پرسد حب چه بايد بکنيم می گويند اين قرارداد را امضا کنيد. او می گويد من سواد ندارم تا اينکار را بکنم. رئُيس بانک می گويد شما سواد نداريد و اين همه ثروت داريد؟ اگر سواد داشتيد چه می شديد .!! او می گويد : " تنها خادم کليسا بودم "
قصد اين بود که خود پديده معلوليت حرکت زا و تحول آفرِين و آغاز کننده يک سرنوشت جديد برای فرد است که می تواند او را به کمال برساند يا به سوی مرگ اجتماعی وجسمانی. معلولی را می شناسم که اکنون در نقاشی سرآمد است و آتليه و شاگردان بسياردارد.علت ايجاد معلوليت برای او افتادن از بلندی و قطع نخاع از ناحيه گردن , او آنروز شاگرد يک نانوائی در يک شهرستان بوده است و امروز در چند کشور خارجی نمايشگاه نقاشی برپا کرده است , اگر او دچار معلوليت نشده بود شايد هنوز همان شاگرد نانوائی بود . دوست ديگری دارم که دانشجوی پزشکی بوده است وشش سال پيش با اقتادن از درخت همچون دوست فوق الذکر دچار قطع نخاع, ولی شش سال است در گوشه خانه و هيچ گونه حرکت اجتماعی نداشته است البته اخيرا شنيدم کار با کامپيوتر را شروع کرده است. خيلی زمان از دست داده اميدوارم بتواند با تلاش بيشتر جبران کند. انشاا....

امروز اول آذر بود وما به 12 آذر روز جهانی معلولين نزديک می شويم.سعی خواهيم کرد امسال اطلاع رسانی بهتری در اين زمینه داشته باشیم و قرار است یک مراسم خوب و مناسب در تهران برگزار کنيم با کمک جوامع غير دولتی معلولين.در روزهای بعد بيشتر در اين زمينه سخن خواهم گفت.

همشهری روز دوشنبه خبری در مورد استفاده سالمندان از اينترنت داشت. يک سايت را هم معرفی کرده بود که مربوط به استراليا ست.خب هر چند در افواه اين است که کامپيوتر متعلق به جوانهاست ولی اين بدان معنی نيست که سالمندان را بدان کاری نيست . اين سايت فرصت مناسبی برای یادگيری و اوقات فراغت آنان فراهم کرده است. ما هم گرایش کاری خودمان را به سمت مراکز روزانه سالمندان برده ایم و در حال حاضر دو سه مرکزی داريم که بهترين آن در شيراز است (کانون جهانديدگان) .من امیدوارم بزودی اين امکانات برای سالمندان ايرانی فراهم شود.

پسر معلول گفت : " تلاش خواهم کرد به جای فکر کردن در باره ناتوانی ام ؛ در باره آنچه می توانم انجام دهم ؛ فکر کنم " . " برخی فکر می کنند اگر با معلولی دوست شوند؛به او لطف می کنند ؛ اما ما معتقد هستيم آنها در واقع به خودشان لطف می کنند. چيزهای بسیاری را می توان از آنها که تجربه ای متفاوت با ما دارند؛ ياد گرفت." اينها دو نکته زیبا از کتابی است بنام " چگونگی توانبخشی به کودکان استثنائی " که برای شما نقل کردم. کتاب مفيدی هم برای خانواده هاست و هم برای متخصصين؛ خانم زيبا لاهيجی آنرا به فارسی برگردانده اندو انتشارات گيل هم چاپش کرده است. در قالب بيان سرگذشت کودکان دارای معلوليت های مختلف تلاش شده تا نحوه انجام توانبخشی آنان را بيان نماید که جذابيت بيشتری به متن داده است.ضمن اينکه سرتاسر کتاب با مفاهيم جالبی از امید ؛ اراده؛صبر و تلاش و کوشش افراد معلول وخانواده های آنان برای رسيدن به سطح بالاتر از کيفيت زندگی همراه است که می تواند در ارتقا روحی خانواده ها و افراد دارای معلوليت بسیار موثر افتد.

فکر می کنم پيش از اين هم درمورد برخورد نامناسب برخی افراد با معلولين گفته بودم .روزنامه همشهری از ماه گذشته صفحه ای برای معلولين گشوده است که جای تقدير دارد. اين صفحه هر دو هفته يکبار منتشر می شود و سه شنبه پيش مقاله جالبی در همين زمينه داشت. عنوان مقاله " عصای سفید راچقدر می شناسيد؟" بود وبه بررسی نحوه برخورد مردم با نابينايان می پرداخت. خواستم لینک مقاله را در اينجا قرار دهم ولی آدرس آن کامل نبود بنابراين فقط آدرس پستی آنرا می دهم توصیه می کنم مطالعه کنید.(روزنامه همشهری-سه شنبه 22 آبانماه 80)
البته اين خبر را هم بدهم انشاا.. بزودی با مساعدت مسئولين يکی ديگر از جرايد و محبت يکی از همکاران خوب آنجا شاهد همين صفحه در آن روزنامه خواهيم بود. انشاا...

همانطور که قبلا هم اشاره کرده بودم پروفسور هلاندر از پايه گذاران توانبخشی مبتنی بر جامعه است .يکی از منابع بسيار ارزنده در اين زمينه کتاب ايشان است بنام Prejudice & Dignity که خواندن آنرا به همه دوستان توصیه می کنم. برای دريافت مجانی کتاب می توانيد از طريق اين آدرس اقدام کنيد.

آقای رمضانپور معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد قول داده اند برای کودکان ونوجوانان معلول يک مرکز فرهنگی هنری راه اندازی کنند که بويژه دارای يک کتابخانه مناسب ساری شده باشد البته اين مطلب را در بازديد از نمايشگاه شهر کتاب گفته بودند که روزنامه ها نیز بطور گسترده پوشش داده بودند.امروز هم روزنامه ها از استقبال بچه های دارای ناتوانی ومعلوليت از اين طرح خبر دادند. اما به نظر من اين فقط یک سمت قضيه است وآن اینکه بالاخره کسی هم به فکر اين بچه ها افتاد اما آیا با گسترده گی که در جمعیت کودکان و نوجوانان اين کشور داريم با ايجاد یک مرکزمی خواهیم بگوييم کارمان را کرده ايم و خلاص !!! با اينکار بر جداسازی بچه های معلول از افراد عادی (تفکری که سالهاست از دنيا رخت بسته است) پای فشرده ايم . نه جای بچه های معلول دقيقا کنار بچه های عادی است تا همديگر را تکمیل کنند واز حقوق يکسان بهره مندشوند. من ضمن استقبال از اين حرکت ارزنده ايشان اميدوارم بزودی ملاقاتی با ايشان داشته باشم تا بتوانيم با همکاری هم مسير بهتری را در پِش بگيريم.

امروز ماه مبارک رمضان آغاز شد.فرارسيدن اينماه بزرگ و پر برکت را به همه دوستان عزيزتبريک عرض می کنم وآرزوی فبولی عبادات همگی را از خداوند متعال دارم.

امروز آقای کاوه اسماعيلی اظهار محبت کرده بودن وبا ايميل تذکر دادند (ي) های وسط کلمات در بلاگ من بزرگ نوشته می شود.خب از امروز طبق راهنمائی ايشان از shift+x استفاده می کنم تا انشاا... اين مشکل هم حل بشود. اگر بتوانیم هرروز از اينگونه نکات ياد بگيريم اوضاع خيلی از اين بهتر می شود.

لطفا بخوانيد: "من در کشورسوئيس زندگی می کنم اينجا بهشت معلولهاست به طرز باور نکردنی در کنار هر امکانی که برای يک آدم سالم وجودداره يک امکان برای شخص معلول وجود داره 1به1مثلا در پارکهای شهر روی صفحه های فلزی بزرگ تصويری از پارک در اختيار نابينا قرار ميدن.تمام اتوبوسها مجهز به پذيرش صندلی چرخ داره وامسال اجرای برنامه تعيين خترشايسته با يک زن معلول بود همه جای شهر پر ازجای پارک ماشين برای معلولين است تمام هزينه های زندگی معلول از جانب شهر پرداخت می شودخلاصه بدون شوخی اينجا به معلولها بيشتر از آدمهای سالم خوش می گذره "
اينها رو سرکار ندا خانم حرِيری نوشته اند در بلاگ خوبشان بنام "افکار پراکنده يک زن منسجم " امروز صبح آنرا ديدم. خب برای بچه های معلول ايرانی"وصف العيش نصف العيش"البته لطف کرده بودند وهمين را برايم ايميل کرده بودند . خدمتشان عرض کردم توانبخشی و رسيدگی اينگونه به معلولان در ايران بسيار جوان است و نيازمند کار های بسيار بيشتر و بويژه اينکه نگرش مردم ومسئولان به ناتوانی و معلوليت نگرشی منفی و از روی ترحم است نه اينکه آنها هم شهروندانی هستند که بايد از امکانات جامعه بهره مند شوند هرچند در سالهای اخير تااندازه ای نگرشها اصلاح شده و نیز آگاهی ها بالاتر رفته اند ولی کار بسيار باقی است. خدمت ايشان گفتم که فاصله سويس با بسياری از کشور های اروپائی هم فراوان است.

صبح امروز یک جلسه ویدئوکنفرانس برگزار کردیم. مدتی است که شرکت مخابرات ایران در 7 شهر(تهران؛شیراز؛مشهد؛تبریز؛اهواز؛بابل واصفهان) اقدام به راه اندازی این سیستم کرده است (البته اخیرا ارومیه را نیز بعنوان شهر هشتم به این مجموعه افزوده است). کار خوبی است که ما برای چهار یا پنجمین باری است که از آن استفاده می کنیم. هر سالن حدود 60 نفر ظرفیت دارد وما توانسته ابم در هر برنامه همه معاونین توانبخشی استانها وروسای بهزیستی شهرستانها را گرد هم آوریم در مورد مسایل مختلف تبادل نظر کنیم که بسیار موفقیت آمیز بوده است ومخارج آن در مقایسه با اینکه میخواستیم همه را دریک محیط جمع کنیم اصلا قابل بحث نیست.امروز راجع به اشتغال معلولین گفتگو کردیم وسعی شد تجربیات موفق گفته شود تا در همه شهرها بتوانند از مدل های مختلف بازگو شده استفاده نماییم.

حالا دو روز است که مطلب ننوشته ام. علت آن سفر به شیراز برای شرکت در همان دوره آموزشی توانبخشی مبتنی بر جامعه بود. شیراز ازجمله آن شهرهایی است خیلی دوست دارم بنظرم عظمت تاریخی ایران رادر اینجا خیلی خوب می توانی ببینی. خب سفر خوبی بود جند برنامه خوب داشتیم اول ملاقات با همکاران خودم در استانها و بحثی که در مورد "عرصه های توانبخشی مبتنی بر جامعه" با هم داشتیم و بعد ملاقات با آقای دکتر کدیور معاون امور بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی شیراز؛ که مردی پر تلاش ؛ با ایمان وجستجو گر او را یافتم.ایشان کمک بزرگی به ما در اجرای توانبخشی مبتنی بر جامعه در استان فارس داشته اند و قرار شد تا برای آینده کار را به تمام شهرهای فارس گسترش بدهیم.در نهایت هم جلسه با صفایی با اعضا هیات های مدیره جوامع و تشکل های معلولین استان داشتیم که بسیار جالب بود. روزگاری اگر از تشکل های معلولین سراغ می گرفتی؛ کمتر می یافتی وحتی همکاران من در بهزیستی شاید آنها را بیشتر مزاحم می پنداشتند امروز وقتی گزارش کار می دهند اول به افزایش این تشکلها در استان هایشان اشاره می کنند. به هر صورت برای من بسیار امید بخش است که هرروز بر تعدا آنها افزوده می شود تعدا د جوامع ما در سال 76 حدود 40 فقره بود اینک 155 تشکل .

از امروز در شیراز همکاران ما ( معاونین توانبخشی استان های کشور) یک دوره آموزشی در مورد توانبخشی مبتنی بر جامعه Community Based Rehabilitation) یا همان CBRخودمان را آغاز کرده اند. توانبخشی مبتنی بر جامعه یک شیوه نوبرای ارایه خدمات توانبخشی است .البته خیلی هم نو نیست شروعش در دنیا به سال 1974برمی گردد ولی هنوز در بسیاری از نقاط دنیا شروع نشده یا چند سالی است آغاز شده است. سازمان جهانی بهداشت وسازمان های منطقه ای سازمان ملل هم آن را به عنوان یک استراتژی مناسب برای توسعه جوامع مورد تاکید قرار داده اند. در حال حاضر سابت های زیادی در این زمینه در اینترنت قابل دسترسی هستند که برای نمونه یکی را ببینید.از این نظر این را انتخاب کردم که وابستگی به پروفسور هلاندر دارد که از بنیانگذاران توانبخشی مبتنی بر جامعه در دنیاست.بد نیست مقاله ایشان در مورد 25 سال توانبخشی مبتنی بر جامعه در دنیا ببینید.

در این چند سال اخیر بویژه سال های 2000 و2001 معلولین در دنیا برای کسب حقوق اساسی خود تلاش های گسترده ای انجام داده اند وبخصوص درسازمان ملل فعالیت فراوانی دارند.انصافا دبیر کل های سازمان هم حمایت لازم را انجام داده اند.هم خاویر پرز دکوئیار و هم کوفی انان ؛ البته در مورد پطروس غالی خیلی حضور ذهن ندارم. تلاش فعلی دوستان برگرفتن یک کنوانسیون (پیمان نامه جهانی) است که از همه معلولین دنیا هم درخواست همکاری وحمایت داشته اند. دیروز در گشتی در اینترنت داشتم اولین نسخه منتشر شده این کنوانسیون را دیدم. بدنیست دوستان هم نگاهی بیاندازند و اگر نظری بود مستقیم و یا از طریق ابنجانب برایشان بفرستند. البته من ممنون می شوم اگر حتما نظرات شما را ببینم.

یکی دو هفته است که گزارش هایی ازکابل در بخش های مختلف خبری سیما و صدا شاهد هستیم که کار ارزنده دوست خوب ما آقای جعفری نیا ست. سعید اصلا گفتار درمان است و از اهالی توانبخشی منتها بلحاظ موقعیت شغلی در سیما و خبر مشغول شده است. یکی دوسال پیش هم ما در حوزه توانبخشی افتخار همکاری داشتیم و هنوز هم جسته گریخته مشاوره ای در مسایل ناشنوایان برای حوزه توانبخشی ارایه میدهد.انصافا همه دوستان معتقدندگزارش هایی که ارسال می کند هم متنوع است وهمه بسیار کامل وجامع واز منابع اصلی اخذشده است . چند گزارش از داخل شهر کابل داشت که خیلی جلب نظر می کرد بویژه آن گزارشی که در مورد آموزش وپرورش بود و جلسه امتحان کلاس 12 !!! خدواند انشاا... پشت وپناهش باشد.

چند روز پیش مصاحبهای با ایرنا داشم که در اطلاعات هم چاپ شده بود . بحث اشتغال معلولین برای ما بسیار جدی است بویژه فکر می کنمهمکاران متخصص و آنها که در امور اداری و کامپیوتر دستی دارند بتوانند بخوبی کمک کنند. انشاا... ما هم بتوانیم با پرداخت وام حمایت لازم را بعمل آوریم.

براساس اطلاعی که چند روز پیش دریافت کردیم سایت وزارت بهداشت به شکل جدید و جدی تر فعالیت می کند هر چند بنظر می رسد هنوز با
حالت ایده آل کلی فاصله دارد. البته در برخی موارد هم اطلاعات خوبی دارد هم بروز است مثل اخبارخارجی آن که اغلب از سایت های دیگر
استفاده می کند ولی در مورد برخی اطلاعات و بانکهای اطلاعاتی دسترسی مشکل ودر مواردی هم نیازمند به ثبت نام وپرداخت وجه ( البته به
دلار) دارد.در بخشی هم که اطلاعات مراکز مختلف را داراست خواستم مراکز توانبخشی را ببینم اطلاعات مربوط به سال 78 است خب تکلیف
شماره تلفن های مراکز هم که روشن است .البته باید به همکاران سایت که واقعا زحمت کشیده اند وهنوز هم می کشند خسته نباشید بگویم واینکه
دستشان در نکند ولی حتما بدانند دوستانی در سازمان های وابسته به وزارت بهداشت هم هستند که می نواند در بروز رسانی اطلاعات به شما
کمک کنند.

امروز ( البته دیروز15 آبان) قرارشده است در بزرگراه ها ی درون شهری و کمربندی بستن کمربند ایمنی اجباری شود.همینطور موتورسواران محترم هم
از کلاه ایمنی استفاده کنند.از جنبه کار ما در توانبخشی اتفاق بسیار خوبی است البته اگر جدی گرفته شود هم ازجانب مردم و هم مجریان!
می دانید در سال گذشته برای اولین بار اولین علت مرگ در ایران همین سوانح وحوادث بوده است(حدود 34 درصد مرگ ها).برخی اطلاعات نشان می دهند در سال قبل فوت بر اثر تصادفات
حدود 17 هزار نفر ومجروحین حدود 108 هزار نفر بوده است. مهمترین معلولیتی که اینگونه سوانح ایجاد می کنند ضایعات مغزی نخاعی است که بسیار سخت وطاقت فرساست
بویژه در ایران که ما هنوز امکانات کافی را نمی توانیم برای آنان فراهم کنیم ونیز سطح معابر و خیابان ها ونیز ساختمان ها و.... همه جا برای عبور صندلی چرخدار نامناسب و
به نعبیری غیر قابل استفاده اند.به هر صورت من امیدوارم مردم بیشترموضوع را جدی بگیرند .امروز در خیابان ها دیدم برخ موتور سواران کلاه ایمنی را آورده بودند ولی یا به فرمان
ویا به ترک موتور بسته بودند!!!!

کمی هم در مورد خودم باید توضیح بدهم . من عضو هیات علمی دانشکده علوم توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران هستم ودر حال حاضر به عنوان معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی در خدمت معلولان عزیز می باشم.بیشتر قصدم از راه اندازی این صفحه ارایه برخی صحبتهای خودمانی وگاهی هم جدی با معلولان؛ خانواده ها ؛ متخصصین و سایرین است البته اگر برخی ازمسئولان هم صفحه را دیدند وخواندند چه بهتر!
آرزومندم این مسیر برای ارتباطی بهتر ؛بی واسطه وپویا بتواند بخوبی عمل کند.با توجه به اینکه بسیاری از آنها که نام بردم دسترسی به کامپیوتر واینترنت (انشاا...) دارند به این ارتباط امید بیشتر دارم.پس منتظر نامه های همه دوستان هستم.

چند روز پیش مصاحبه ای با ایسنا داشتم برای شروع بحث شاید بد نباشد.

امروز سومین روز از برگزاری کنگره " سندروم داون" دردانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی بود. خانواده برخی عزیزان سندروم داون هم بودند .شرکت در کنگره هایی که
بیشتر جنبه های علمی دارد مثل تیغ دولبه برای اینگونه خانواده هاست. برخی مقالات علمی می تواند در روحیه خانواده ها تاثیر منفی داشته باشد البته برخی دوستان هم نظر عکس مرا دارند.به هر طریق برگزاری این کنگره می تواند دستاوردهای خوبی داشته باشد.

دیشب موفق شدم با راهنمایی های آقای درخشان این صفحه بسیار ابتدایی را راه اندازی کنم.از ایشان سپاسگزارم.
البته من وقت چندانی برای نوشتن ندارم ولی امیدوارم بتوانم برخی اوقات مطالبی بنویسم ودر باب بعضی مسایل.
امیدوارم بتوانم سروشکلی هم به این صفحه بدهم.

بسم الله الرحمن الرحیم
با نام ویاد خداوند این صفحه را شروع می کنم .