بماند تابعد

فعلا چيزی نمی نويسم تا بعد....

شهيد فياض بخش

امروز هفتم تيرماه بود و سالگرد شهادت گروهی از خدمتگزاران جامعه . آنچه قصد دارم در اينجا بنويسم يادی است از شهيد بزرگوار " دکتر فياض بخش " بنيانگذارسازمان بهزيستی کشورو پاسداشت اقدامات ارزنده وی در دوران کوتاهی که در سازمان بهزيستی حضور داشتند. . شايد بدانيد که پيش از انقلاب خدماتی که در حوزه اجتماعی و توانبخشی ارائه می شد درقالب معاونت بهزيستی وزارت بهداری به صورت دولتی و مابقی در سازمانهای غيردولتی ارائه می گرد . شرايط آنروز باعث شد تا دکتر فياض بخش که يکی از انسانهای ارزشمند بود با ديدگاهی که خير وصلاح جامعه را در تجميع و يکسان سازی خدمات می ديد لايحه تشکيل سازمان بهزيستی را از ادغام 13 موسسه و سازمان به شورای انقلاب ببرد و با تصويب آن سازمان جديد در سال 59 تشکيل گرديد . متاسفانه واقعه هفتم تير دکتر فياض بخش وجمعی از نيروهای ارزنده جامعه را ازما گرفت و سازمان بعدها نتوانست در جايگاه خود را در نظام های اجتماعی بخوبی تعيين کند. به هر صورت در سالهای اخير و قوت گرفتن ديدگاه استفاده از نهادهای غيردولتی بارديگر سازمان بهزيستی و خيلی ديگر از سازمانها به سمت مراکز غيردولتی گرايش پيدا کردند. به نظر می رسد برخی تصميمات که تنها براساس شرايط زمانی خاص گرفته می شود نمی توانداز ثبات و تداوم کامل برخوردارباشد . نمونه اينگونه تصميمات را در امور اجرائی کشور وهمينطور بازگشت به برخی از وضعيت های گذشته رابسيار شاهد بوده ايم و هستيم . اميد می رود با گذشت سالهای زياد از تجربيات متعدد در امور اجرائی ، مسولان با دقت و عنايت به دانش و علم و تجربه عناصر کارشناس ، تصميماتی دقيقتر و با داوم بيشتر اتخاذ نمايند...

ماندگاری

خيلی اوقات فکر می کنيد چقدر آدم خوبی هستيد. چقدر به ديگران عشق می ورزيد . چقدر آنها رادوست داريد و از هيچ مسيری حاضر نيستيد که دست از اين دوست داشتن برداريد . اما زمانی فرا خواهد رسيد که آنها به شما خواهند گقت بس است - نه اينکه برزبان آوردند ، با رفتار خود خواهند گفت - واين آن لحظه ای است که شما در حسرت گذشته خواهيد ماند . اما بدانيد که اگر در طمع چيزی به اين کار روی آورده باشيد بايد حسرت بکشيد والا آيا آن شاخه گل بسيار زيبا که در اعماق جنگلها می رويد و فضا را از عطر دل انگيز و زيبائی خيره کننده اش پر می کند ، برای تحسين ديگران اينکار را می کند و اگر کسی ساليان دراز هم برای او تحسينی بر لب نياورد ديگر بيرون نخواهد آمد؟ مسلما" نه . پس نبايد حسرت کشيد بايد باز هم عشق ورزيد و بسان آن گل خوب ماند و زيبا و عطرآاگين... اميد که چنين باشيم.....

هفته قبل آقای جلودارزاده ازگزارش نويسان خوب روزنامه " جوان " تماس گرفت و در مورد موضوعی که در دست داشتند سوالاتی را مطرح کردند. موضوع کار که جالب و در خور توجه هم می باشد درمورد " رواج پارتی بازی و تبار سالاری " بود. البته خيلی مايل به صحبت نبودم بلحاظ اينکه با تخصص من شايد درارتباط نباشد ليکن بعنوان کسی که سالهاست تجربه کار اداری و اجرائی را به همراه دارم نکاتی را عرض کردم که در شماره ديروز آن روزنامه در صفحه پنج به چاپ رسيده است. آن قسمت را در اينجا می بينيد....

گويا اعتراض آن دوست کار خودش را کرده است و آنچه امروز در روزنامه ايران در مورد آن آگهی کذائی تامين مسکن برای معلولين می بينيد ، به این شکل که با دستکاری در چهره آن فرد و تعبيه ريش در صورتش تلاش شده است تا مشکل را حل نمايند. البته اعتراض من به نوع عمل و بويژه متن شعاری که انتخاب شده است ( من هم به سر پناه نياز دارم ) و آن حرف ها که قبلا نوشتم برجای خود باقی است. يادم می آيد سالها قبل فکر می کنم سال 60 بود ، با توجه به تعطيلی دانشگا ها در جهاد سازندگی يکی از مناطق کشور کار می کردم . در يکی از مناطق آنجا بدنبال زلزله قرار شده بود که دولت برای زلزله زدگان سرپناه بسازد. مردم به نماينده شهرستان شکايت برده بودند و روزی به اتفاق ايشان و مجری طرح و پيمانکار برای بازديد به روستا ها رفتيم. با بتون بلوک ها ئی را ساخته بودند که چهار ستون بود و يک سقف و وقتی می پرسيدی ديوار های بدنه و در و پنجره کجاست می گفتند به ما گفته شده سر پناه !!!! بسازيد و اين هم سرپناه ... باور کنيد اين ماجرا عين حقيقت است. حالا اميدوارم اين سرپناه که در اين آگهی های جديد عنوان شده از آن نوع نباشد..... و موضوع آخر در اين مورد هم اينکه به آن دوستمان هم توصيه کردم با کمک برخی همکاران موضوع را رفع و رجوع کنند احتمالا اشتباهی سهوی رخ داده است که بيشتر به کم تجربگی می ماند تا اينکه مورد ديگری باشد. اميدوارم مشکل ايشان هم بزودی برطرف شود....

تفاوت

روزنامه همشهری هرروز داستان بسيار کوتاهی را در صفحه آخر خود چاپ می کند . امروز داستانش را که در مورد " معلوليت " بود خيلی پسنديدم. نظز شما چيست؟...

معلم وقتي بچه ها علي را به خاطر پاي لنگش مسخره مي كردند، آنها را ديد. همه فهميدند كه او عصباني شده است، پس سرشان را پايين انداختند و ساكت شدند. معلم چند لحظه اي آنها را نگاه كرد و سكوت سنگين كلاس را اينگونه شكست: اگر كسي به راه رفتن ما نگاه كند متوجه مي شود كه همه تقريباً مثل هم راه مي رويم، فقط علي است كه با ما فرق دارد... او فرق دارد چون خدا خيلي دوستش دارد و مي خواهد وقتي از آسمان به آدم هاي روي زمين نگاه مي كند علي را زودتر پيدا كند.
زنگ تفريح كه شد، بچه ها سعي مي كردند در حياط مدرسه نزديك علي راه بروند.
مهين دهقان پور

همدلی ؛ سهيم شدن در احساسات


صفحه " با معلولين " روزنامه امروزاطلاعات حاوی اخبار و مقالات مختلفی است. داستان کوتاهی را هم سرکار خانم حسينی نوشته اند که همچون هميشه زيباست . مطلبی راهم در مورد " بازيهای المپيک ويژه کم توانان ذهنی " در ايرلند نوشته ام تحت عنوان " همدلی ؛ سهيم شدن در احساسات " که در اين صفحه چاپ شده است و در اينجا هم می توانيد آنرا بخوانيد....

تجليل از قهرمانان ملی

امشب مراسمی در آکادمی المپيک برای تجليل ازقهرمانان ملی باحضور رياست محترم جمهوری برگزار شد که بواسطه عضويت در کميته ملی پاراالمپيک ، در آن شرکت کرد . نفس برگزاری چنين مراسم بسيار خوب است اما اگر از کنار و بعنوان يک مدعو صرف به مراسم نگاه کنی ، جای کمی اما و اگر باقی می ماند . هدف گذاری در چنين مراسمی بايد بسيار با دقت انجام شود وزمانی که تعداد زيادی از قهرمانان ملی را از دور و نزديک به تهران می آوريم بايد در حين برنامه اعتبار بيشتری برای آنان قائل شويم ، آيا صرف انداختن عکسی با رئيس جمهور کفايت می کند آنهم در پايان مراسم که نفرات فدراسيونهای آخری بايد با سرعتی زياد به جايگاه بيايند و...برنامه ريزی انجام شده برای مراسم به نظرم اصولی نبود .گزارش طولانی رئيس سازمان را می شد کوتاهتر برگزار کرد .می شد شادابی ونشاط بيشتری به مراسم القاکرد.جمعی جوان وپرانرژی را به ميدان آورده ايم ودست به سينه نشانده ايم تا ...نمی دانم شايد هم دوستان با محدوديت هائی روبرو هستند که من نمی دانم ولی موانع هرچه باشد نمی توان از ضعف برنامه انجام شده شکايت نکرد....

نوشتن

يکی از دوستان تذکر داده بودند که آيا به وبلاگتان سری زده ايد تا ببينيد چند روزی است که ننوشته ايد.خب درست می گفتند. اما من در اين مورد تصور می کنم ماه پيش توضيحی نوشتم وآن اين بود که قصد پرکردن صفحه ويا زياده گوئی ندارم بنابراين ممکن است که گاهی اين حالت روزهای اخير دست دهد و امکان تمرکز برای نوشتن نداشته باشم.به هر صورت از همه دوستان عذر خواهی می کنم .در حال حاضر هم کمی به اين مسئله مشغولم که برای آنکه موضوعات بهتر و مهمتری را برای نوشتن در نظر بگيرم، بايد چه کردو اميدوارم که در آينده نزديک بتوانم مرتب و از نظر محتوا هم غنی تر بنويسم...به ياری حق...

المپيک ويژه کم توانان ذهنی


روزنامه همشهری امروز در صفحه اجتماعی خود به موضوع " المپيك ويژه كم توانها ۲۰۰۳ " پرداخته است که جای تشکر دارد. متنی که در زمينه بازيهای المپيک ويژه معلولان ذهنی ترجمه وارائه شده است به اندازه کافی روشن و مناسب است و توصيه می کنم دوستانی که مايلند با اهداف و برنامه های المپيک ويژه آشنا شوند به اين مقاله سری بزنند.

ديروز همايشی تحت عنوان "طب سالمندان " از سوی دانشگاه علوم پزشکی ارتش برگزار شد. تقريبا پوشش خوب خبری هم بعمل آمده بود ،بويژه در تلويزيون . مصاحبه هائی هم از سوی آقايان پزشکان دست اندرکار و شرکت کننده در همايش انجام شده بود که در برخی موارد با مشکلاتی همراه بود. به اين قسمت از صحبتهای يکی از آنان که در روزنامه ايران ديروز چاپ شده است توجه کنيد " 25 درصد از جامعه ما راسالمندان تشکيل می دهند که اکنون 30 درصد آنان نيازمند بستری در بيمارستانها هستند."!!!!!
واقعا نمی دانم ايشان اين آمار رااز کجا آورده اند.جالب اينکه نه وزارت بهداشت چيزی می گويد و نه بهزيستی و نه مرکز آمار..حکايت آن لطيفه است که در آخر کار محکوم روبه قاضی کرد وگفت : " يا نمی دانيد هزار چيست يا شلاق نخورده ايد.."


بواسطه بازيهای معلولان ذهنی در ايرلند تصوير فوق را برای مدتی در صفحه اول سايت خودم قرارداده ام.

کم کم به زمان برگزاری مسابقات المپيک ويژه معلولان ذهنی (Special Olympic)نزديک می شويم. حدود سه الی چهار سالی از آشنائی ما با اين مجموعه می گذرد و من قبلا سايت و توضيحاتی در مورد آن اينجا نوشته ام. خب برای اولين با ايران با تيمی که ابتدا قرار بود کاملتر از اين باشد در مسابقات شرکت کند اما بواسطه برخی کارشکنی ها و مشکلات اين مقدور نشد و دوستان ما با تيمی 14 نفره عازم مسابقات خواهند بود. اميدوارم که بتوانند با دست پر از ايرلند بازگردند. سرپرستی تيمها را جناب آقای دکتر دادخواه برعهده دارند که همکار ارجمندمان جناب آقای دکتر کاکوئی هم ايشان را کمک خواهند نمود.جناب آقای دکتر انصاری رئيس المپيک ويژه در ايران و جناب آقای قدمی رياست محترم سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنائی هم که بيشترين کمک را برای اعزام تيمها داشته اند بعنوان مهمان ويژه به ايرلند خواهند رفت. اميدوارم نتايج خوب بچه ها موجبات گسترش برنامه های امپيک ويژه درايران را فراهم کند.حبری هم واحد مرکزی خبر ارسال کرده است که در اينجا می توانيد بخوانيد....

دعوتنامه ای دريافت کردم برای شرکت در مراسم افتتاح نمايشگاهی از فعاليت های هنری نابينايان در فرهنگسرای بهمن تهران. مراسم فردا ساعت 9:30 دقيقه صبح خواهد بود. دوستانی که تمايل داشته باشند حتما" می توانند شرکت نمايند

اين روزها کتابی را که يکی از دوستان عزيزم هديه داده اند می خوانم. کتاب " پله پله تا ملاقات خدا " که توسط استاد زرين کوب به رشته تحرير در آمده است. فرصت بسيار گرانبهائی است تا داستان زندگی مولانا را و به تعبيری به طور همزمان " حکايت شمس تبريز " را با اين کلام دلنشين و بخوانی . آنطور که در اخبار شنيده ام در سالهای اخير گرايش به سوی مولانا درغرب رشد فراوانی داشته است و کتاب مثنوی از تيراژی ميليونی برخوردار شده است.آنوقت در بين خودمان وجوانها اينگونه او مهجور بماند. درمصاحبه ای از پائلو کوئليو خواندم که کتاب " کيمياگر " را با الهام از مثنوی و مولانا نوشته است.در فکر بودم که آنها که در صداو سيما دستی دارند و می توانند بيشتر جوانها را با مفاهيم عميقی اينگونه که در فرهنگ ايرانی و اسلامی هم کم نيست آشنا کنند ، در چه کارنند. خب حتما امور مهمه ديگری فراروی دوستان است.چند روز قبل هم ديدم که در همين روزنامه وزين جام جم ارگان صداو سيما نوشته بودند که يک فيلمساز هندی داستان زندگی مولانا را خواهد ساخت . چشم همگی روشن...

رزونامه همشهری امروز در صفحه " معلولين " خود دو مطلب خوب دراد که می توانيد آها را مطالعه نمائيد. اولی مقاله ای است از همکار خوبمان جناب آقای خواجه حسينی ازکارشناسان ارشد سازمان بهزيستی که وجودشان مغتنم است. مطلب ايشان تحت عنوان "روانشناسي معلولان سنگ بناي نظام توانبخشي " به موضوع روانشناسی معلولان پرداخته است که هرچند موضوعی بسيار با اهميت است ، ليکن بويژه در ايران کم بدان پرداخته ايم. مقاله ايشان را بواسطه اهميت در صفحه " مقالات شما " هم قرار دادم که دوستان از آن قسمت هم بتوانند دسترسی داشته باشند، چرا که صفحه بلاگ خيلی زود بروز می شود و ممکن است در دسترس علاقمندان نباشد.مطلب دوم را هم آقای سيد محسن حسيني طاها درقسمت " خاطرات يك معلول " به ذکر خاطره " تجربه مدرسه عادي " خود پرداخته اند که جالب است و بايد مورد توجه قرار گيرد....

سرکار خانم حسينی درمورد " محبوبه " يادداشتی در صفحه دوم روزنامه اطلاعات داشتند که مثل هميشه زيبا بود وتاثيرگذار، تحت عنوان " خداحافظ محبوبه "توصيه می کنم بخوانيد....


" مادر يک روشندل" را مدتها قبل به شما معرفی کرده بودم و لينک وبلاگ خوب ايشان را هم که در کنار صفحه هميشه می بينيد. به نظرم کاری جسورانه و خلاقانه انجام داده اند وآن بردن بچه های نابينای خود به يک اردوی تفريحی و آنهم در باغ وحش تهران می باشدکه جای تقدير دارد. هميشه اين احساس را داشته ام که چنانچه به افراد معلول فضا و فرصت کافی داده شود و امکانات را برايشان فراهم نمائيم آنوقت مشاهده خواهيد کرد که چه زيبا و هنرمندانه از آن امکاناتی که فکر می کرديم آنها قادر به استفاده نيستند به بهترين وجهی بهره خواهند برد. نقل اين بازديد در وبلاگ ايشان خواندنی است. توصيه می کنم حتما" سر بزنيد...


امشب سرکار خانم حسينی " مسئول محترم صفحه " با معلولين " روزنامه اطلاعات پيغام گذاشته بودند که " محبوبه از دنيا رفت " . شوکه شدم ، خيلی روزها بعداز اينکه از موضوع او باخبر شده بودم وآنرا در همين وبلاگ و در وبلاگ توانبخشی ايران بازگو کرده بودم، انتظار داشتم تا روزی از زبان ايشان که می دانم مجدانه پيگير اعزام او به خارج از کشور بود ، بشنوم که محبوبه سلامت خود را بازيافت. اما افسوس که اينک خبر پرواز او را به ديآر باقی برايمان آورده است. برای مادر محبوبه که پسر خود را هم به همين شکل و از همين بيماری ازدست داده است اين روزها و شب ها بسيار سخت است. اميدوارم خداوند به او وديگر اعضای خانواده اش صبر عطا کند.برخی دوستان ديگر هم برای ياری رسانی به او جمع آوری کمک اقدام کردند که از آنجمله می توان به وبلاگ " شب شکن " اشاره کرد که الان هم خبر رفتن محبوبه را به تفصيل آورده است.اين واقعه زنگ هشداری است که اگر در اين گونه موارد با تاخير حرکت کنيم - نظير آنچه برای او اتفاق افتاد- بايد هزينه های جبران ناپذيری را بپردازيم. افسوس می خورم که در اينجا اينگونه هزينه کردن ها به گونه ای برايمان عادی شده است و انگار موضوع مهمی رخ نداده است. بيائيد از مرگ محبوبه و محبوبه ها عبرت بگيريم و بدانيم که معلوليت و مرگ در يک قدمی همه ماست....

صفحه " معلولين " روزنامه همشهری به طور کامل اختصاص به مصاحبه با گروه تحقيقاتي دانشگاه اميركبيرکه در کار تحقيق و ساخت بخش بيروني سيستم كاشت حلزوني می باشند. کار بسيار ارزنده ای است که اين دوستان چنانچه به طور کامل موفق شوند ، در بازگشت شنوائی برای بسياری از ناشنوايان کمک عمده ای کرده اند...

چند مطلب بود که قصد نوشتن داشتم که متاسفانه بعلت کمی وقت نتوانستم.اما يک نکته را توضيح دهم و آن اينکه از امشب صفحه جديدی در سايت اصلی خودم قرار دارم که اختصاص به دوستان خواهد داشت و مطالب و مقالات آنها. اميدوارم دوستان و همکاران کمک نمايند تا از اين طريق اطلاعات بيشتری را در اختيآر علاقمندان به بهداشت و توانبخشی قرار داهيم. فعلا همان مقاله " توانبخشی مبتنی برجامعه " که آقای نظری کارشناس محترم توانبخشی ترجمه نموده اند در اين صفحه قراردارد تا ببينيم دوستان چه می کنند.البته قصدم اين است بيشتر مطالبی درزمينه های تخصصی قرار دهيم اما اين بدان معنا نيست که اگر داستان يا شعر مناسبی هم بدستم رسيد ، دريغ کنم. اميدوارم در صورت عدم درج در سايت هم دوستان از همين حالا عذر من را بپذيرند...