متنی که در زیر می آورم درددلی است از همسر یک معلول که در بخش نظرات یادداشت قبلی نوشته اند. حدس زدم برخی از دوستان ممکن است این قسمت را نخوانند و بلحاظ اهمیت خواستم توجه عزیزان را به آن جلب کنم. مطمئنا به ایشان حق میدهم که نظر خود را بیان کنند و قصدی هم برای دفاع از عملکردم در بهزیستی ندارم. همانطور که امروز هم د رکارگاه آموزشی حقوق معلولان عرض کردم بسیار سخت است که ما بگویم دردها ونیازهای افراد دارای ناتوانی را بخوبی می فهمیم. بواقع تا در موقعیت واقعی همچونآنان نباشیم این امکان برایمان فراهم نخواهد بود.
مادر سپید هم در کامنتی که بعد از این نظر نوشته اند به وضعیت چند نفر از نابینایان اشاره دارند که امیدوارم آن را مطالعه کنید و هرکس می تواندکمک کند و من هم با دوستان بهزیستی صحبت خواهم کرد. به عنوان سخن آخر اینکه همیشه از خدا خواسته ام و می خواهم که پست ومقامی به من ندهد که مرا از انسانیت دور کند و وجه فخرفروشی و دنیا طلبی باشد و مرا همیشه خادم عزیزان معلولم قرار دهد....
" سلام من به تازگی با وب لاگ شما آشنا شدم آقای دکتر کمالی چرا همیشه فقط حرف می زنید و از عمل خبری نیست البته الان نمی دانم در چه پست و مقامی هستید ولی زمانی که در معاونت توانبخشی سازمان بهزیستی بودید نیز کاری برای معلولین نکردید چرا هیچکس در مورد مقاله روزنامه همشهری حرفی نزد چون حتما خودتان قبلوش دارید چون تسهیلاتی نیست تا من که همسر معلولی هستم بعد از چند سال زندگی تنها و رها با یک بچه پشیمان باشم زندگی که با عشق شروع شد با عشق ادامه یافت اما اکنون با مشکلات متعدداجاره خانه قسطداروو.......که شما بهتر می دانید اما شما و امسال شما فقط و فقط به فکر خودتون هستید نه معلول و نه خانواده اش مگر اینها دلشون می خواسته اینطوری بشن پس چرا دادرسی در اینجا نیست خود حضرتعالی حاضری کمی از پولت بزنی و دست معلولی که در زندگی خود مانده را بگیری از پست و مقامت بگذری و به معلولی بدهی می دانی به تازگی برای یافتن کار به بهزیستی رفتم دکتر عبدوس در جواب به من گفت :هدف سازمان به کار گیری نیروی هدف نیست بیکاری معضل جامعه است خواهرم دست از کوشش بر ندارانگار خود نمی دانستیم یا وام می دهیم بابا وام به چه دردی می خوره کی قسط می ده و....حرف تو دل من که همسر معلول هستم زیاده پس سنگی می نهم بر دل که به قول بهزیستی ها می خواستی با یک معلول ازدواج نکنی - ناشناس"